صدای آرام تشویق‌ها<!-- --> | طاقچه
infinite

ویژه مشترکین بی‌نهایت

صدای آرام تشویق‌ها

مجله مدام

۸ دقیقه مطالعه

bookmark

همۀ ما دوست داریم موفقیتمان را جشن بگیریم و دیگرانی باشند که به ما تبریک بگویند. «صدای آرام تشویق‌ها» روایت کشمکش‌های درونی نویسنده در مواجهه با تقدیر، موفقیت و معنای این جشن‌های زندگی است.

روی در و دیوارهای دانشگاه پوستر ثبت‌نام جشن دانش‌آموختگی بود. دختری بدون صورت، لباس‌ و کلاه معروف را به تن کرده و کاغذی لوله‌شده را برده بود بالای سر. برای ثبت‌نام فقط باید ده هزار تومان پول نقد، شمارۀ دانشجویی و صد و خرده‌ای واحدِ گذرانده می‌داشتی. سال ۱۳۸۹ ده هزار تومان پول زیادی بود. می‌شد با آن چند باری کافی‌شاپ رفت یا سه جلد کتاب صد و پنجاه صفحه‌ای خرید. به نظر من همه‌اش به حضور در آن جشن برتری داشت. ده هزار تومان را در جیبم نگه داشتم و برایش برنامه‌ریزی می‌کردم که گوشی در آن یکی جیبم لرزید. «بله» را که گفتم، دخترکی گفت: «خانم سالارکیا؟» خیالش را راحت کردم که خودم هستم و او گفت: «شما برای جشن فارغ‌التحصیلی ثبتنام نکردین.» ساکت ماندم. این را می‌دانستم. دید از این سو صدایی نمی‌آید که گفت: «شما شاگرداول دوره‌تون هستین.» هر دو ساکت ماندیم. مثل رُباتی خوشحال حرف می‌زد. مثل آن‌هایی که برای بازاریابی زنگ می‌زنند و به شما می‌گویند در جشنواره‌ای غیرواقعی برندۀ جایزه شده‌اید.

سکوت که طولانی شد، ربات ادامه داد: «ما به شما لباس مخصوص می‌دیم و باهاش ازتون یه عکس گرفته می‌شه. دو تا همراه می‌تونین بیارین. ناهارم در خدمت هستیم. توی مراسم به شما یه تقدیرنامه هم به‌خاطر رتبه اول بودن‌تون می‌دن.» وسوسه شدم. گمان کردم دارم دعوت می‌شوم. پرسیدم: «شرایط شرکت در جشن چیه؟»

فقط کافی بود ده هزار تومان به‌صورت نقدی به امور فرهنگی تحویل می‌دادم. به ثابت کردن دو شرط دیگر نیاز نبود. امتیاز من نسبت به دیگر دانشجوها …

این نوشته‌ را پسندیدی؟

like
like

اطلاعات چاپ

این نوشته در شماره پنجم، زیر مجموعه واقعیت، مجله مدام منتشر شده است.