خوابیدن در اغلب موارد فعلی است ارادی. ما انتخاب میکنیم که بخوابیم. اما گاهی خوابیدن از اختیار ما خارج است و تبدیل میشود به اجبار. فاطمه افضلی در این شماره از نزاعش با خوابی اجباری نوشته است.
مطمئن بودم زنده از اتاق عمل بیرون نمیآیم. به نظرم علم آنقدرها هم که ادعا میکنند پیشرفت نکرده. گزارش مرگ در اتاق عمل و با علل ناشناخته کم نیست. آمدیم بدنم با سازوکار پیچیدۀ داروی بیهوشی نساخت و به هوش نیامدم. وقتی مشاور هوشبَری یک روز قبل از عمل برایم فرم پر میکرد، گفت: «این یه عمل سادهست.» درکش نکردم. پای بیهوشی که وسط بیاید هیچ عملی ساده نیست. حتی پانکچِرِ هشتدقیقهای. بیهوشی عمومی یعنی خوابی که هیچ چیزش دست خود بیمار نیست. کنترل تنفس حتی. خوابی که برادر مرگ نه، خود مرگ است که ناغافل میآید سراغ آدم. مرگی وسط امید به بهبودی و بیداری. همین شد که از دو سه هفته قبل بنا کردم به وصیت کردن. طلب و بدهی که نداشتم. همین وصیتهای معمولی. همسرم اولش میخندید و فکر میکرد شوخی میکنم. اما وقتی دید کتابهایم را بین خواهر و برادرها تخس میکنم فهمید قضیه جدی است. میدانست فقط وقتی کتابهایم را به کسی میدهم که قبلش جان داده باشم. شب عمل وصیتهایم شده بود چیزی شبیه دیالوگ رقیه چهرهآزاد توی فیلم مادر. «سر شام گریه نکنین، غذا رو به مردم زهر نکنین. میمونه یه حلوا. هدیۀ صاحبان عزا به اهل قبور. این تنها شیرینی ضیافت مرگ عطر و طعمش دعاست. اجرشم نزول صلوات و حمد و قل هو اللهست.» صبح آفتابنزده پنجره را باز کردم. با اولین بازدم، بخار محو و کمجان نفسم سریعتر از تشکیل شدنش غیب شد. یادم آمد جایی در مورد تکنیکهای تنظیم تنفس خوانده بودم و تأثیرش روی به دست آوردن آرامش. با اولین دم چهارثانیهای، تمام …