سوگ چیزی شبیه دویدن است<!-- --> | طاقچه
infinite

ویژه مشترکین بی‌نهایت

سوگ چیزی شبیه دویدن است

من نه در گریز از سوگ که همراهِ سوگ دویدم

فصلنامه ترجمان علوم انسانی

۱۴ دقیقه مطالعه

bookmark
سوگ چیزی شبیه دویدن است

می‌گویند سوگ شبیه اقیانوس است، موج‌موج به سراغت می‌آید. یا شبیه رودخانه است، گاهی اوج می‌گیرد و گاه فرو می‌نشیند. اما شاید به «دویدن» هم بی‌شباهت نباشد، دویدنی نه در گریز از سوگ که همراهِ آن. این دوِ طولانی مسابقه نیست. هیچ‌کس در آن برنده نمی‌شود. هیچ خط پایان درستی ندارد، اصلاً هیچ‌ پایانی ندارد، اما از جایی به بعد، رنج ته‌نشین می‌شود و خاطرات خوش‌ جوانه می‌زنند. مونیکا پرلِ، پس از آنکه پدرش را بر اثر آلزایمر از دست داد، به کندوکاو ارتباطش با سوگ و دویدن، و پیوند این دو با هم روی آورد.

اوتساید — درست وقتی من و خواهرانم داشتیم از درِ جلویی آسایشگاه در والنسیای کالیفرنیا می‌رفتیم تو، پدر، درحالی‌که دو پرستار از پشتِ سر دنبالش بودند، دوید و از میز پذیرش گذشت. پدرم، با شلوار جین آبی و پیراهن پشمی پیچازی‌اش، خیلی شبیه دونده‌ها به نظر نمی‌رسید اما از گام‌های بلندش می‌شد دونده‌بودنش را فهمید.

پدرم، از وقتی که به یاد دارم، دونده بود. بچه که بودم دویدن او را در مسابقه‌ها تماشا می‌کردم و بالاخره، بزرگ‌تر که شدم، دوِ آهسته را با او شروع کردم. می‌توانستم قامت بلندش را از دور تشخیص بدهم که با قدم‌های سنگین حرکت می‌کرد. پدرم از آن دونده‌هایی بود که روی پاشنۀ پایشان می‌دوند و همیشه از بقیه جلوترند.

پرستارهایی که دنبال پدرم می‌دویدند انگار، بیش‌ازآنکه نگران پدرم باشند، از اینکه اسباب زحمتشان شده بود ناراحت‌ بودند. مسئول پذیرش، از پشت میزش، برگۀ ثبت‌نام را به طرفمان گرفت. نزدیک غروب بود و کارکنان آسایشگاه داشتند میز شام را می‌چیدند. آن‌سوی راهرو، سالمندها برای نوشیدن پانچ در اتاق نشیمن جمع شده بودند. دورهمیِ آخر هفته بود و یک گروه موسیقی هم که به دیدن سالمندان آمده بود مشغول نواختن بود.

پدر در …

این نوشته‌ را پسندیدی؟

۶like
like

اطلاعات چاپ

این نوشته در شماره ۲۱ فصلنامه ترجمان علوم انسانی (زمستان ۱۴۰۰) منتشر شده است.