لذت یک‌ عمر تازه‌کاربودن<!-- --> | طاقچه
infinite

ویژه مشترکین بی‌نهایت

لذت یک‌ عمر تازه‌کاربودن

عبارت «بزرگ‌سال تازه‌کار» ممکن است ترحم‌آمیز به ‌نظر برسد؛ اما چیزی است که واقعاً به آن نیاز داریم

فصلنامه ترجمان علوم انسانی

۲۰ دقیقه مطالعه

bookmark
لذت یک‌ عمر تازه‌کاربودن

تا حالا سر کلاسی بوده‌اید که بقیه از شما چندین سال جوان‌تر باشند؟ اگر چنین تجربه‌ای را داشته باشید، احتمالاً آن حس ناخوشایند شرم و نابجابودن را چشیده‌اید. اینکه دیگر دیر شده است و بهتر است صرفاً همان کارهایی را انجام دهید که بلدید. درواقع، عقیدۀ جاافتاده‌ای وجود دارد که خیلی چیزها را فقط می‌شود در بچگی آموخت و اگر بزرگ شوید، دیگر فایده‌ای ندارد. ژیمناستیک، شطرنج، موسیقی، زبان‌های خارجی و بسیاری دیگر. اما، این عقیده هم غلط است و هم زیان‌بار.

گاردین — یک ‌بار، چند سال پیش در تعطیلات و در یکی از شهرهای ساحلی داشتم با دخترم، که آن موقع تقریباً چهارسالش بود، چکرز [۱] بازی می‌کردم و غرق بازی شده بودم. همان موقع چشمان دخترم به میز کناری افتاد، جایی که یک صفحۀ سیاه و سفیدْ پر شده بود از مهره‌هایی که از مال ما به‌مراتب جذاب‌تر بود (چه بسیار شطرنج‌بازان بزرگی که روزی معصومانه با دیدن «اسب‌ها» و «رخ‌ها» جذب این بازی شده‌اند).

دخترم پرسید «اون چیه؟». جواب دادم «شطرنج». با حالت التماس‌گونه‌ای گفت «می‌شه اون رو بازی کنیم؟». با بیخیالی سرم را تکان دادم، یعنی چه اشکال دارد.

البته این کار فقط یک اشکال داشت: اینکه خودم شطرنج بلد نبودم. چیزهای محوی یادم می‌آمد، در بچگی حرکت‌های پایه‌ای را آموخته‌ بودم، اما بعدها هیچ‌وقت به‌طور جدی شطرنج را ادامه نداده بودم. این واقعیتی بود که در تمام طول زندگی گهگاه به‌طور مبهمی یادش می‌افتادم و حالم گرفته می‌شد. هربار که یک میز شطرنج خالی را در لابی هتل یا یک معمای مرتبط با شطرنج را در ضمیمۀ روزنامۀ آخر هفته می‌دیدم، داغ دلم تازه می‌شد.

دانشی عمومی راجع‌ به شطرنج داشتم. اسم بابی فیشر و گری کاسپاروف را بلد بودم. می‌دانستم این بازی در طول تاریخ آدم‌های بزرگی چون …

این نوشته‌ را پسندیدی؟

like
like

اطلاعات چاپ

این نوشته در شماره ۱۹ فصلنامه ترجمان علوم انسانی (تابستان ۱۴۰۰) منتشر شده است.