سه روایت؛ سه قاب؛ سه سفر<!-- --> | طاقچه
infinite

ویژه مشترکین بی‌نهایت

سه روایت؛ سه قاب؛ سه سفر

مجله مدام

۱۰ دقیقه مطالعه

bookmark

از فرامرز پارسی در روبه‌رو خواهید خواند؛ مردی که در عصر ماشین و قطار و هواپیما، پیاده سفر کردن را انتخاب کرده ‌است. معمار و مرمت‌گری که خاطرات سفرش را می‌نویسد. بعد از مصاحبه و هم‌نشینی با او، مشتاق بودیم از خاطرات مکتوب سفرهایش بخوانیم. حیف بود شمارۀ سفر، روایت سفرِ پیاده نداشته باشد.

قایق‌رانی در قِزِل‌اوزَن

قایق جیمینی پر از آب، به‌سمتی که پارو می‌زدیم نمی‌رفت. تابع جریان آب رود بود. هوا گرم بود و آفتاب نیمۀ خرداد بر فرق سرمان می تابید. از پاشیدن قطرات آب پارو روی سر و صورت‌مان لذت می بردیم. باد شدیدی می‌آمد. آب گل‌آلود و سیلابی که به‌خاطر بارندگی های آن سال به‌شکلی استثنایی بالا آمده بود، موج برمی‌داشت. سرشاخه های درختان بیدِ کنار رودخانه، از آب بیرون زده بودند. در پیچ‌ها، جهت آب رودخانه خلاف جهت باد بود و پیشروی‌مان را کند می کرد. باد ما را به‌سمت ساحل رودخانه هل می داد. برای همین باید با تمام توان پارو میزدیم. رود وارد تنگۀ سنگی شد. دیوارهای سنگی که لای شکاف‌های آن درختچه‌های بید وحشی و تاغ روییده بود. آب از دو طرف رودخانه به صخره‌ها یله داده بود. ساحلی به چشم نمی‌آمد و از هر طرف فقط دیواره بود. صدای باد به بالای صخره ها می خورد و به گوش می رسید. شیب رودخانه کم و آبِ یله‌داده به‌آرامی پیش می رفت. فقط گرداب‌های کوچکی که ناشی از تخته سنگ‌های کف رودخانه بود اغتشاشی در جریان آب به وجود می‌آورد. نتیجۀ انعکاس صخره‌های قهوه ای و درختان سبز در آب گل آلود، رنگ عجیبی ساخته بود. هر لحظه منتظر یک تندآب بزرگ بودیم. تجربۀ این چند روز قایقرانی نشان می‌داد وقتی مسافتی طولانی شیب ملایم است و آب آرام، تندآبی پیش رو داریم. تندآبی که صدایش از چندصد متر جلوتر به گوش می‌رسد. با لایة قطوری از …

این نوشته‌ را پسندیدی؟

like
like

اطلاعات چاپ

این نوشته در شماره دوم، زیر مجموعه واقعیت، مجله مدام منتشر شده است.