
بعد از آنکه کتابهای ماری کوندو به فروشی افسانهای دست یافت، نتفلیکس برنامهای با محوریت او ساخت که در هر قسمت آن سراغ خانهای میرفت و با روش خود آنجا را مرتب میکرد. برنامه با موفقیت بسیاری روبهرو شد و واکنشهای منفی وحشتناکی هم برانگیخت. این واکنشها عمدتاً دربارۀ نحوۀ برخورد کوندو با اشیا و علیالخصوص کتابها بود. واقعاً هم برخورد کوندو با اشیا عجیب است. با آنها حرف میزند، از آنها تشکر میکند و بعد دورشان میاندازد. این رفتار را چطور باید فهمید؟
هافینگتون پست — بچه که بودم، غالباً وقتی مادرم در معبدِ خانگیاش مشغول نیایش میشد به او میپیوستم. معبدش برای من چیزی مثل خانۀ عروسکی بود، یک ماکت چوبی و شیشهای از خلوتگاهی به اندازۀ یک آدم که کاسههای کوچک برنج، آب و نمک در آن گذاشته بود.
مادرم ژاپنی بود و در ۱۹۵۸ با مردی آمریکایی ازدواج کرد، و علیرغم اصرارش بر اینکه بچههایش ژاپنی حرف نزنند تا مبادا مردم آنها را خارجی بپندارند، خود هرگز از دین ژاپنیاش دست نکشید. او، که دختر راهبی در مذهب کنکو [۱] بود، از ایدههای جنبش مسیحی قدیسان آخرالزمانی [۲] پدرم اجتناب میکرد و اصرار داشت که هر روز بهتنهایی آداب تفکر شینتویی را در خانه به اجرا درآورد.
به من آموزش میداد: «سه بار دست بزن تا کامیها بدانند تو اینجایی».
کامیها ارواح شینتویی هستند که همهجا حضور دارند: درون انسانها، در طبیعت و حتی در اشیای بیجان. برداشت من از این حرف در خردسالی این بود که تمام مخلوقات بهنوعی جادویی هستند. میتوانستم ماهیتابهای را تصور کنم که با همان هیجان و ستایش متفکرانهای تخم مرغم را میپخت که یک مجسمهساز مجسمه میسازد. حتماً کسی این ماهیتابه را ابداع کرده است، دست افراد مختلف و منابع زمینی …