
الگوی کار انسانی، چه در هنگام کشاورزی و شکار و چه در فعالیتهای اجتماعی، معمولاً چنین بوده است: دورۀ کوتاهی از کار سخت و توانفرسا و دورهای طولانی از استراحت و بیکاری. اما اختراع ساعت و تبدیلشدنِ زمان به سرمایۀ ارزشمندی که نباید یک لحظهاش را هم از دست داد این روند را کاملاً تغییر داد. حالا برایمان عادی است که یکسوم روزمان را به کارفرمایان بفروشیم، درحالیکه، پانصد سال پیش چنین کاری با بردگی فرقی نداشت.
هارپرز — همۀ ما با آدمهایی برخورد کردهایم که، وقتی عنوان شغلیشان را شنیدهایم، با خودمان گفتهایم اینها واقعاً چه کار میکنند؟ مشاور منابع انسانی، پژوهشگر روابط عمومی، هماهنگکنندۀ ارتباطات، استراتژیست مالی، مدیر لجستیک. این فهرست انتها ندارد.
کورت، که پیمانکار جزء ارتش آلمان است، شغلش را اینطور توصیف میکند:
ارتش آلمان یک پیمانکار جزء دارد که کارهای آی.تیِ ارتش را انجام میدهد. این شرکت آی.تی یک پیمانکار جزء دارد که کارهای لجستیکش را انجام میدهد. این شرکت لجستیک یک پیمانکار جزء دارد که مدیریت منابع انسانیاش را انجام میدهد. من برای این شرکت آخری کار میکنم. تصور کنید قرار است دفتر کار یک سرباز دو تا اتاق جابهجا شود. بهجای این که رایانهاش را بردارد و خودش به اتاق جدید برود، یک فرم پر میکند. پیمانکار آی.تی فرم را میخواند و تأیید میکند و آن را برای شرکت لجستیک میفرستد. شرکت لجستیک جابهجایی را تأیید میکند و از ما یک کارمند طلب میکند. به من ایمیلی میرسد که به پادگان بروم. پادگان نزدیک به چهارصد و هشتاد کیلومتر با خانۀ من فاصله دارد، پس ماشین کرایه میکنم. با ماشین به پادگان میروم، یک فرم را پر میکنم، رایانه را از هم باز میکنم، آن را داخل یک جعبه …