خودت نوشتی؟<!-- --> | طاقچه
infinite

ویژه مشترکین بی‌نهایت

خودت نوشتی؟

مجله مدام

۴ دقیقه مطالعه

bookmark

کف دستم عرق کرده. موبایل را از این دست می‌دهم آن دست. روایت حبیبه جعفریان با صدای خودش توی سرم پخش می‌شود: «متن، خون می‌خواهد و خودت را قاتی کردن و افشا کردن، خونِ متن است.»[۱]

همین جمله، نشانده‌‌ام پایین پای مامان. می‌خواهم نوشته‌ام را بخواند. روایتم پُر است از خودافشایی‌هایی که سال‌ها خیس خورده ته مغزم و حالا از دل و دهانم زده بیرون. بخش اول، مامان را از پا درمی‌آورد و بخش دوم، همسرم را. این، اولین خودافشایی جدی‌ام به حساب می‌آید. مامان لم داده روی مبل کرمی و پا انداخته روی پا. نمی‌دانم چه مقدمه‌ای بچینم برای خواندن روایت. حلقم خشک شده و نوک انگشت‌هایم گزگز می‌کند. سخت‌جان شده‌ام. ده بیست بار روایت را از نگاه مامان مرور کرده‌ام. وَ جَعَلْنا خوانده‌ام روی جاهایی که فشارش را می‌برد بالا و …

این نوشته‌ را پسندیدی؟

like
like

اطلاعات چاپ

این نوشته در شماره اول، زیر مجموعه واقعیت، مجله مدام منتشر شده است.