این، همان نیست!<!-- --> | طاقچه
infinite

ویژه مشترکین بی‌نهایت

این، همان نیست!

مجله مدام

۷ دقیقه مطالعه

bookmark

هر چیزی، در نسبتِ با مخاطبش می‌تواند تعریفی ویژه داشته باشد. سبا نمکی به‌طور خاص سراغ نسبت ما با کتاب‌ها رفته است. «این همان نیست»، تلاشی برای نزدیک شدن به رابطۀ آدم‌ها با کتاب‌هاست.

برای پنجمین بار همراه مامان دعوت شده بودم خانه آقای ناطقی. فرو رفته بودم توی کاناپژ قهوه‌ای و چشمم به فنجان‌ انگلیسی توی دست زنش بود و حواسم به کتابخانه دیوار جنوبی خانه. کتابخانه قدیمی و بزرگی که سرتاسر یکی از دیوارهای خانه‌شان را گرفته بود و شباهت زیادی به این زوج هشتاد و شش ساله داشت؛ قدیمی و سرپا. برای من زل زدن به کتابخانه چوبی قهوه‌ای و کتاب‌های بزرگ و کوچکش هیجان‌انگیزترین بخش مهمانی بود.

سال آخر راهنمایی ساکن خانه جمشیدیه شدیم و تا دوم دبیرستان که رفتیم دو تا کوچه پایین‌تر هر صبح موقع رفتن به مدرسه از پنجره شرقی خانه ناطقی‌ها سرک می‌کشیدم توی پذیرایی. همین که سایه بزرگ کتابخانه را روی دیوار می‌دیدم خیالم راحت می‌شد. در آن سال‌ها که دور تخیل دست هری‌پاتر و چوب جادوش بود، کتابخانه آقا و خانم ناطقی برای من اسرارآمیزتر از اتفاقات مدرسه هاگوارتز به نظر می‌آمد. کتاب‌های قطور و لاغرش بدون اینکه حتی نام همه‌شان را بتوانم درست بخوانم روزنه ورودم به دنیایی خیالی بود. خیال من ربطی به قصه‌های توی کتاب و آدم‌هاش نداشت. من درباره فیزیک کتابخانه قدیمی و آدم‌‌کوچولوهایی که توی هر قفسه ساکن‌اند تخیل می‌کردم. درباره جلد چهارم تاریخ تمدن ویل‌دورانت که جایش بین جلدهای دیگر خالی بود و کسی که گوژپشت نتردام را با آن جلد …

این نوشته‌ را پسندیدی؟

like
like

اطلاعات چاپ

این نوشته در شماره اول، زیر مجموعه واقعیت، مجله مدام منتشر شده است