زخم ناباروری<!-- --> | طاقچه
infinite

ویژه مشترکین بی‌نهایت

زخم ناباروری

همۀ داستان‌های ناباروری با بچه‌دارشدن تمام می‌شود، اما آن‌ها که هیچ‌وقت نمی‌توانند بچه‌دار شوند چه؟

فصلنامه ترجمان علوم انسانی

۲۳ دقیقه مطالعه

bookmark
زخم ناباروری

چقدر از معنای زندگی ما را بچه‌هایمان می‌سازند؟ مجله‌های خانواده مدام تأکید می‌کنند که بچه‌دارشدن دوای همۀ دردهای روحی و جسمی است. بچه‌ها هستند که خوشحالی واقعی را برایمان به ارمغان می‌آورند و به کارهایمان هدف می‌بخشند. اما آن‌ها که به هر دلیلی نتوانسته‌اند بچه‌دار شوند چطور باید با این مسئله کنار بیایند؟ ناباروری به‌خودی‌خود دردناک است، اما وقتی سرزنش و قضاوت دیگران هم به آن اضافه می‌شود، تحمل‌ناپذیر به نظر می‌رسد. کریستین مارشال، نویسندۀ آمریکایی، از تلاش‌های ناکامش برای بچه‌دارشدن نوشته است.

سان — صبح، گربه‌ها جلوی کاسۀ غذایشان جمع می‌شوند. گِرتی، پیرترینشان، دارد چاق می‌شود. متنفر است از چهار بچه‌گربه‌ای که دورش ازدحام می‌کنند، غذایش را می‌دزدند و، وقتی دارد سعی می‌کند تا جاگیر شده و چرتی بزند، می‌پرند رویش. غذای خیس چسبیده به کاسه‌ها را آب می‌کشم و درِ قوطی جدیدی را با تِلِق خوشایندی باز می‌کنم. بچه‌گربه‌ها یک‌ریز میومیو می‌کنند.

روی ایوان پشتی گربه‌های وحشی هم منتظرند. کاسه‌های آن‌ها را از غذای خشک ارزانی پر می‌کنم که پاکت‌های هفت‌کیلویی آن را از تارگت می‌خرم.

***

داری توی آشپزخانه به بچه‌هایت غذا می‌دهی و از روی سگ که توی دست‌وپا ولو شده رد می‌شوی. روی میز کاسه و غلات می‌گذاری و به کوچک‌ترین بچه کمک می‌کنی تا روی غلات شیر بریزد و روی آن برش‌های موز بگذارد. وقتی قهوه را جرعه‌جرعه می‌نوشی، بچه‌ها دربارۀ مدرسه وراجی می‌کنند. شنبه‌ها می‌شود با چرب‌زبانی راضی‌ات کرد که وافل یا پن‌کیک یا املت درست کنی. شاید تخم‌مرغ‌ها را توی کاسۀ شیشه‌ای آبی هم بزنی، مایه را توی تابۀ داغ بریزی و سبزی‌هایی را که از باغچۀ گلدانی‌ات چیده‌ای روی آن بپاشی. یک برگ نعنا می‌کَنی و یاد کودکی‌ات می‌افتی: …

این نوشته‌ را پسندیدی؟

like
like

اطلاعات چاپ

این نوشته در فصلنامه ترجمان علوم انسانی، شماره ۱۸ (بهار ۱۴۰۰) منتشر شده است.