کارکردن بی‌معناست و کارنکردن بی‌فایده<!-- --> | طاقچه
infinite

ویژه مشترکین بی‌نهایت

کارکردن بی‌معناست و کارنکردن بی‌فایده

فراغت نوعی رستگاری خریدنی است یا کابوس شبانه‌ای که باید از آن گریخت؟

فصلنامه ترجمان علوم انسانی

۲۵ دقیقه مطالعه

bookmark
کارکردن بی‌معناست و کارنکردن بی‌فایده

ویرجینیا وولف، جان مینارد کینز، برتراند راسل و لیتون استریچی اعضای محفلی بودند به اسم «بلومزبری‌ها» که، از چشم منتقدانشان، مرفهان تنبلی به شمار می‌آمدند که بعدازظهرها روی کاناپه‌هایشان لم می‌دادند و دربارۀ هنر و زیبایی غرغر می‌کردند. در اینکه این نویسندگان و متفکران مشهور لندن‌نشین به‌نوعی «بیکار و علاف» بودند شکی نیست، اما نگاهی به آثارشان نشان می‌دهد که با چه وسواس و دقتی دربارۀ معنای کار، بیکاری و فراغت اندیشیده بودند.

هجهاگ ریویو

به کلمات زیبا شک کرده‌ام. چطور می‌شود آدم گاهی آرزو کند که در این دنیا کاری کرده باشد.

ویرجینیا وولف، خطاب به گلدزورثی لوز دیکنسون، ۱۷ اکتبر ۱۹۳۱. [۱]

بیشتر جمع‌های هنری، در بهترین حالت، پس از صدور یک بیانیۀ پرسروصدا رو به خاموشی می‌روند. وعدۀ زیر و رو کردن هنر و سپس جهان از سوی گروهی از هنرمندان و روشنفکران سودازده چیز نادری نیست. اما، هر طور که حساب کنیم، گروه بلومزبری -که ویرجینیا وولف، جان مینارد کینز، لیتون استریچی و، به‌صورت حاشیه‌ای‌تر، برتراند راسل اعضای آن بودند- در بلندپروازی‌هایش موفق بود. در میان رمان‌ها، رسالات فلسفی و نظریه‌های اقتصادی بی‌شماری که در دهه‌های آغازین قرن بیستم در انگلستان پدیدار شدند، اعتبار ماناترین و درخشان‌ترین آن‌ها متعلق به بلومزبری است.

امروز گروه بلومزبری را، که نام محله‌ای در لندن است که اعضا در آن محله گرد هم می‌آمدند، به‌خاطر اثری که پس از خود بر جا نهاده می‌شناسیم. بااین‌حال، بلومزبری‌ها برای رقیبان هم‌عصر خودشان به‌طرز سرزنش‌آمیزی تنبل به نظر می‌آمدند. آن‌ها در کاریکاتورها همچون دسته‌ای از زمین‌دارانِ متکبر تصویر می‌شدند که بعدازظهرها روی کاناپه‌ها ولو می‌شوند و دربارۀ هنر و زیبایی غرغر می‌کنند. آن‌ها، حتی …

این نوشته‌ را پسندیدی؟

like
like

اطلاعات چاپ

این نوشته در شماره ۹ فصلنامه علوم انسانی ترجمان (زمستان ۱۳۹۷) منتشر شده است.