کتاب مونودرام های زنانه
معرفی کتاب مونودرام های زنانه
کتاب مونودرام های زنانه اثر مهشید حسینیان شامل ده مونودارم (نمایش تک نفره) است که شخصیت اصلیشان زن است و همه از وضعیت زنان حرف میزند.
نمایش تکنفره یا مونودرام به دلیل محدودیتهایی که دارد یکی از سختترین شکلهای نمایشی است. سخت به این دلیل که امکانات بیانی محدودی دارد. با کوچکترین خطا در اجرا، همه جذابیتهای نمایش از دست میرود و نمایش به سمت بازگویی خاطره، گلهگذاری، شعارزدگی، کسالت و... میرود. از طرفی مونودرام یکی از جذابترین شکلهای نمایش هم هست. چرا که به دلیل همان محدودیتها، راه را برای خلاقیت، فرمهای جدید روایتی و استفادههای متنوع از بدن باز میکند..
در کتاب مونودرام های زنانه ده منودرام را با نامهای احمد آقا، سوت، کبریت سوخته، زیر زمین، لی لی، سیبیل، تهران بانکوک، رژ لب کالباسی، خالی و لالایی وال میخوانیم.
روایتها درباره موقعیت و وضعیت زنان مختلف است که در سنین مختلف هستند و در زمانهای متفاوتی از یکدیگر زندگی میکنند. این منودرامها به نوعی از طریق شخصیتها به هم مرتبط میشوند.
کتاب مونودرام های زنانه را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
علاقهمندان به ادبیات نمایشی و دوستداران خواندن آثاری با محوریت زنان را به خواندن کتاب مونودرام های زنانه دعوت میکنیم.
درباره مهشید حسینیان
مهشید حسینیان نویسنده، بازیگر و کارگردان تئاتر است. حسینیان کارشناسی ارشد ادبیات نمایشیاش را از دانشگاه تربیت مدرس دریافت کرده و در حال حاضر مدیریت بخش روابط عمومی و رویداد را بر عهده دارد.
بخشی از کتاب مونودرام های زنانه
منودرام اول (احمد آقا)
«تأثیری از سنگ صبور صادق چوبک»
صحنهای مشوش، که میتوان به آن نام حیاط یکخانه را داد، حوضی در میان این حیاط قرار دارد کهبرگهای خزان در آن پریشاناند، در سهگوشهی صحنه ۳ قاب بزرگ چوبی، بهمثابه سه در اتاق دیده میشود، زنی ۲۰ ساله و آبلهرو از درون قاب خود که مملو از چرخ و پارچههای رنگی و منقل نیز به چشم میخورد، بیرون میآید، پاچههای شلوار را بالا میزند و چادر را دور کمر و گردن میبندد و به میان حوض میآید، سینیای را از داخل حوض بیرون میآورد و لب حوض میگذارد و در حین کلام،پارچههای رنگی را داخل آب حوض میشوید و میچلاند،داخل سینی میگذارد:
بلقیس: من میخوام بدونم، این چه طور شده خونه نمییاد، اینش دیگه تازگی داره! چشمم روشن! حالا دیگه خوب راهشم یاد گرفته، شبم بیرون میخوابه، کارش از صیغه میغه گذشته، حلال و حروم دیگه براش فرقی نمیکنه، معلومه، این از روز اولش زن سالمی نبود. این ارّه خانم جایی نمیخوابه که آب زیرش بره،خیلی سرش میشه، با اون قر و قربیله و اطواری که اون میآد،زود مردا رو خر میکنه.
[سینی پر میشود، بلقیس از حوض خارج می شود و پارچههای رنگی را در جای جای حیاط آویزان میکند، آنها را میچلاند و میتکاند و پهن میکند]:
بلقیس: لابد بردنش آسیابستائی، منم رفتم، روز سیزده بهدر، زدیم تو رودخونه، اینقده آدما بودن که جای سوزن اندازون نبود، مثل مور و ملخ با هوتول و درشکه و الاغ اومده بودن...مرده شور آسیابستائی من و ببرن، خشک و خالی با پای پیاده با این وافوری که همش تو قهوه خونه میتپه، آدم باید مثل گداها بیرون بره، هرکی و میبینی مردش دس کم بلده، سالی، ماهی، یه دوری ببره واسه زدن، اما تو چی؟ همش بلدی پا پس منقل وافور چرت بزنی یا تو خلا زور بزنی.
[از گوشه حیاط آفتابهای برمیدارد و از داخل حوض پر میکند و مقابل در فرضی میگذارد و همانجا مینشیند]:
بلقیس: مرده شور این پیشونی من و ببرن، خلایق اون چه لایق بود، دادن. خاک عالم بر سر من کنن. گوهر، همش جوونای طاق و جفت و رو خودش میکشه و مثل انار آبلمبود، شیره شونو میمکه و روز به روز صورتش مثل گل انار رنگ و وارنگ میشه، اما من خدا تو سر زده...هعی...مثل اون پیله ور فیروزآبادی که ۱۵ روز آزگار آوردش و بردش تو اتاق و بله دیگه، جوون مردم مثل تیغ ماهی شد رفت...هعی...خوش به حال گوهر، که این دنیا رو خوش گذروند.
حجم
۴۱٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۶۸ صفحه
حجم
۴۱٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۶۸ صفحه