دانلود و خرید کتاب خر، سلطان جنگل هما درودیان‌راد
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب خر، سلطان جنگل اثر هما درودیان‌راد

کتاب خر، سلطان جنگل

انتشارات:نشر داستان
امتیاز:
۴.۳از ۴ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب خر، سلطان جنگل

خر، سلطان جنگل یک رمان نوجوانانه و نوشته هما درودیان راد است. درودیان، پیش از این‌، مجموعه‌داستان نوجوان «درخت جنون» را توسط همین‌ناشر به چاپ رسانده و در کتاب جدید خود، داستان یک خر را روایت کرده که از دست صاحب خود به جنگل فرار می‌کند و گرفتار ماجراهایی تازه می‌شود.

خواندن کتاب خر، سلطان جنگل را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

 نوجوانان علاقه‌مند به ادبیات داستانی را به خواندن این کتاب دعوت می‌کنیم.

 بخشی از کتاب خر، سلطان جنگل

مرد با خورجینی که بر دوش داشت، وارد جنگل شد. با ترس اطرافش را پایید و با احتیاط قدم به جلو گذاشت. تکان خوردن بوته ای توجه اش را جلب کرد و ایستاد. ناگهان خرگوشی از لای بوته ها بیرون پرید و جلوی مرد قرار گرفت. خرگوش در حالی که با پا صورتش را می مالید، گفت: " سلام. اینجا کاری داری؟"

مرد روستایی گفت: " سلام. بله ...... دنبال خَرَم می گردم. "

خرگوش گفت: " از کجا میدونی خرت اینجاست؟"

مرد گفت: " نمی دونم..... فکر کنم اینجا اومده. یه هفته ای میشه که فرار کرده."

خرگوش گفت: " یه خر هست که یه هفته ایه اینجاست."

مرد با خوشحالی گفت: "حتماً خودشه. میشه منو ببری پیشش؟"

خرگوش گفت: " دنبالم بیا."

مرد به دنبال خرگوش راه افتاد.

خرگوش گفت: "خواهش می کنم خَرِتو با خودت ببر. تو این یه هفته ای که اینجا بوده، خیلی اذیت کرده...... هر موقع دلش بخواد عرعر می کنه. حالا صبح زود، آفتاب نزده باشه یا نصفه شب که همه خوابن، فرقی نمی کنه ...... از دست هر کدوم از حیوونا عصبانی بشه یا جفتک میندازه یا گازش می گیره." بعد گوشش را نشان مرد داد و گفت: " ببین...... هنوز جای دندوناش روی گوشمه."

مرد در طول راه به شکایتهای خرگوش از خر، گوش می داد و فقط گاهی وقتی سرش را به نشانه تأیید تکان می داد تا به محلی که خر بود، رسیدند.

خرگوش گفت: " اوناهاش.... طبق معمول لَم داده، داره علف می خوره."

مرد از خرگوش تشکر کرد و به سمت خر رفت. خرگوش جلوتر نرفت و از همانجا پیش بقیه حیوانات رفت. همینکه مرد، نزدیک خر رسید، خر سریع از جایش بلند شد و در حالی که با غضب به مرد نگاه می کرد، گفت: "چیه؟ چرا اومدی اینجا؟ می خوای بَرَم گردونی؟ از الان بگم من پیش تو برنمی گردم."

مرد گفت: "چرا؟ من این همه راه اومدم که بَرِت گردونم. جنگل جای تو نیست. جای تو، تو روستاست. "

خر در حالی که پشتش را نشان می داد، گفت: "که اینجوری منو با چوب بزنی.........می دونی چوب خوردن چه دردی داره. "

مرد گفت: " آخه حرف گوش نمی دی.... میوه روت میذارم، خودتو کج و کوله می کنی تا میوه ها بریزه. خودت بگو باید چیکار کنم......صد دفه گفتم بارا رو نریز زمین. میوه باشه خراب میشه، چیز دیگه هم باشه، آسیب می بینه. من با این کمرم باید هِی جمع کنم، تو پرت کنی پایین. "

خر رویش را برگرداند و گفت: " اصلاً به من چه بارتو ببرم. با اسبت ببر. مظلوم گیر 


نظرات کاربران

☆sana☆
۱۳۹۹/۰۸/۰۱

عالی بود⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐

بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۳۵٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۵۱ صفحه

حجم

۳۵٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۵۱ صفحه

قیمت:
۴۰,۰۰۰
تومان