کتاب کارت قرمز

در کتاب کارت قرمز، مجموعه داستان‌هایی از محمدعلی نعمتی می‌خوانید.

کارت قرمز، کروکی هنر، گذرسوز، گلهای کاغذی گلدان چرمی، نیمه پنهان هرکس، ویبره، هدیه افشاری و یک عیش مفت نام داستان‌های این مجموعه‌اند.

داستان‌های این مجموعه داستان آدم‌ها و دغدغه ها و علایق انها است که خواننده را با خود همراه می کند تا با شخصیت داستان همذات‌پنداری کند. مثلا داستان اول درباره یک بازیکن ترو فرز فوتبال است که کسی حریفش نیست و داستان دوم درباره یک ادم عشق سینما است که تلاش می کند یک فیلمنامه بنویسد.

 خواندن کتاب کارت قرمز را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

 همه علاقهمندان به داستان‌های کوتاه فارسی را به خواندن این کتاب دعوت می‌کنیم

بخشی از کتاب کارت قرمز

نادر پشت فرمان نشسته و کلافه است. چراغ سبز نمی‌شود و ساعت وسط میدان ۶:۱۰ دقیقهٔ صبح را نشان می‌دهد. بعضی از مسافرها که کنار خیابان ایستادند گاه خم می‌شوند و نام مقصدی را به نادر می‌گویند و او با بی‌حوصلگی و تکان سر جواب منفی می‌دهد و زیر لب غر می‌زند و می‌گوید: «اَه لعنتی! وقتی آدم مسافر می‌خواد یکیش هم نیست ولی حالا ولمون نمی‌کنن.»

در میان آدم‌های کنار خیابان پیرمردی شیک‌پوش که محاسن بلند و سفیدی دارد و به عصایش تکیه داده با آرامش ایستاده و هروقت نادر بی‌تاب و عصبی به چراغ راهنما نگاه می‌کند او هم نگاهی به آنجا می‌اندازد. ناگاه پیرمرد راه می‌افتد و در کنار پنجرهٔ شاگرد خم می‌شود و با یکی از انگشترهایش چند ضربه به شیشه می‌زند و با اشارهٔ انگشت از نادر می‌خواهد که شیشه را پایین بکشد. نگاه پیرمرد نافذ و تأثیرگذار است و نادر کمی شیشه را پایین می‌دهد.

- من رو تا جایی می‌رسونی آقا «نادر»؟!

نادر با تعجب در را باز می‌کند. پیرمرد می‌نشیند و با انگشتش اشارهٔ سریعی به روبه‌رو می‌کند.

- خب! حالا راه بیفت.

چراغ سبز می‌شود.

باز نادر نگاه مبهمش را از روی چراغ به‌طرف پیرمرد می‌گرداند و لحظه‌ای به او خیره می‌شود.

من رو از کجا می‌شناسین حاج آقا؟! من شما رو به‌جا نمی‌یارم.

پیرمرد درحالی‌که دست‌هایش را روی عصا و سینه‌اش گذاشت خیلی شمرده و آرام می‌گوید.

- همیشه آشناییا دو طرفه نیستن آقا نادر درسته؟!

درست می‌گین ولی دوست داشتم بدونم از کجا من رو می‌شناسین می‌شه بگین؟

- نه؛ آقا نادر! خیلی اهمیت نداره.

خب! شما اسمتون چیه و مقصدتون کجاس؟