دانلود و خرید کتاب سفالوکس، ماهی مرکب رایانه‌ای (چهارگانه‌ی اول ورود هیولاها؛ جلد اول) آدام بلید ترجمه محمد قصاع
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب سفالوکس، ماهی مرکب رایانه‌ای (چهارگانه‌ی اول ورود هیولاها؛ جلد اول) اثر آدام بلید

کتاب سفالوکس، ماهی مرکب رایانه‌ای (چهارگانه‌ی اول ورود هیولاها؛ جلد اول)

معرفی کتاب سفالوکس، ماهی مرکب رایانه‌ای (چهارگانه‌ی اول ورود هیولاها؛ جلد اول)

«سفالوکس، ماهی مرکب رایانه‌ای» جلد اول از چهارگانه اول مجموعه «نبردهای دریایی» به اسم «ورود هیولاها»است. «نبردهای دریایی» یک مجموعه داستان جذاب دیگر از آدام بلید، نویسنده کتاب‌های پرفروش «نبرد هیولاها» است که انتشارات قدیانی برای نوجوانان منتشر کرده است.
در این مجموعه داستان تخیلی هم با یک دنیای خیالی پر از اتفاقات هیجان‌انگیز و نفس‌گیر روبه رو هستید که ضربان قلب شما را حسابی بالا می‌برند.

خلاصه کتاب «سفالوکس، ماهی مرکب رایانه‌ای»

پسری به نام مکس همراه دختری دریایی برای نجات سیاره نموس مجبورند با افرار شرور و هیولاهایی که آنها ساخته اند مبارزه کنند.

زمانی که سفالوکس، ماهی مرکب رایانه ای، پدر مکس را گروگان می گیرد، مکس هیولا را تعقیب می کند.

آیا مکس آن قدر باهوش و شجاع هست که بتواند در اعماق اقیانوس زنده بماند؟

آیا می فهمد چه کسی هیولای دریایی را تحت فرمان دارد؟

کتاب «سفالوکس، ماهی مرکب رایانه‌ای» برای چه کسانی مناسب است

این کتاب نه تنها برای نوجوانان بلکه برای همه آنهایی که عاشق داستان‌های علمی- تخیلی و فانتزی هستند بسیار جذاب خواهد بود. 

جملاتی از کتاب «سفالوکس، ماهی مرکب رایانه‌ای»

سر آهنی ریوت از میان امواج بیرون آمد و آب ازروی پوزه‌اش سرازیر شد. صدای واق‌واق الکتریکی‌اش در میان دیوارهای شهر عظیم آکورا پژواک یافت.
«هی، ریوت، چه شده؟ مشکلی داری؟»
مکس روی نرده‌ها خم شد و ریوت که هنوز واق‌واق می‌کرد، با چشمان قرمزش که خاموش و روشن می‌شدند، به او نگریست. نور سحر روی آب برق می‌زد. مکس عاشق این بود که صبح‌های زود، پیش از آنکه پدرش بیدار و شهر شلوغ شود، برای ماهیگیری با ریوت به طبقهٔ هم‌سطح دریا بیاید.



نظرات کاربران

Leyla Safaee
۱۳۹۸/۱۲/۰۲

آدام بلید کارش درسته اون از کتاب معرکه نبرد هیولاها واین

☆rose☆
۱۳۹۹/۰۱/۲۷

عالییی

کاربر 2000975
۱۴۰۰/۱۲/۰۷

خیلی بده که من دوباره میخواهم شروع به خواندن جلد های دیگر این کتاب کنم اما دیگر از طاقچه برداشتند

بریده‌هایی از کتاب
مشاهده همه (۹۱)
مکس زن و مرد لاغری را که چند لحظه پیش دیده بود و دچار سوءتغذیه بودند، به یاد آورد و ناراحت شد. او و پدرش در مقایسه با آنها خیلی خوشبخت بودند.
☆rose☆
مکس پاسخ داد: «اوه، بله. عذر می‌خواهم. ما موفق شدیم.» آنها به همراه ریوت و اسپایک به‌سوی میدان تالوس شنا کردند. مرین‌ها با احتیاط از پناهگاهایشان بیرون و به‌سوی ساختمان‌های ویران می‌آمدند. لیا فریاد زد: «مردم سومارا! ما تکه‌ای از جمجمهٔ تالوس را پس گرفتیم!» مکس تکهٔ آرواره را بالا گرفت. مردم ابتدا با حیرت نفس‌هایشان را در سینه حبس کردند و بعد با شادی فریاد کشیدند. مکس در اطرافش چهره‌هایی را دید که با آسودگی خاطر لبخند می‌زدند. او نیز لبخند زد و اندیشید، "ما موفق شدیم! باهم."
godzeela نبرد هیلاها
هیولا درخشید و از بدنش خارج شد، از کنار مکس و لیا گذشت و در آب بالا رفت. آن چیز لحظه‌ای درست مقابل صورت مکس درخشید. او رضایت خاطر در چشمان جانور دید. هیولا سپس با اندام باریک و باشکوهش به حرکت درآمد، ستونی از آب را از بدنش بیرون داد و به محیط عادی زندگی‌اش برگشت. سفالوکس دیگر یک هیولای رباتی نبود. مکس به قطعات دستگاه فرمان که در آب پایین می‌رفت، نگاه کرد و استخوان سفید را دید که می‌چرخید و غرق می‌شد. سپس شنا کرد و به استخوان رسید و به‌راحتی آن را گرفت. این آرواره‌ای با ردیفی از دندان‌های تیز و جدا بود. او لیا و اسپایک را در دوردست دید و به‌سوی آنها شنا کرد و گفت: «منظورت این است که ما موفق شدیم؟» مکس پاسخ داد: «اوه، بله. عذر می‌خواهم. ما موفق شدیم.»
godzeela نبرد هیلاها
اندیشید، "صبر کن! اگر جاخالی ندهم چه می‌شود؟" مکس با نزدیک‌شدن بازوی بعدی خود را بالای دستگاه فرمان روی سر هیولا قرار داد. این بار بازوی مجهز به نیزهٔ آهنی یه‌سویش آمد. درحالی‌که سلاح شیطانی و براق به‌طرف مکس می‌آمد، وحشت وجودش را فرا گرفت. او صبر کرد و صبر کرد، بعد در آخرین لحظه، خود را به یک طرف پرت کرد. نیزهٔ تیز به درون دستگاه فرمان مغز سفالوکس فرو رفت و آن را شکست. صدای برخورد به گوش رسید و بعد نوری درخشید. مکس برای چند لحظه کور شد. زمانی که دیدش را به دست آورد، دید که بست‌ها شکسته‌اند و دستگاه خرد شده و از بدن هیولا جدا شده است. سفالوکس بدنش را تکان شدیدی داد، گویی ناگهان از خواب بیدار شده بود. وقتی آخرین تکهٔ دستگاه از میان بست‌ها جدا شد، به‌نظر رسید چیزی درون
godzeela نبرد هیلاها
مکس با ناتوانی دو تکهٔ سنگی بزرگ را که به کف دریا سقوط می‌کردند، تماشا کرد. سفالوکس آب را با فشار به عقب راند و با سرعت به بالا شنا کرد. مکس فریادی کشید. او که به استخوان چنگ انداخته بود، درون آب به دنبال هیولا کشیده شد. بازوان سفالوکس چون تعداد زیادی مار خشمگین مکس را احاطه کردند. با نزدیک‌شدن یکی از بازوان هیولا مکس استخوان را رها کرد. بازوی دیگری با سرعت آمد تا در مسیر او قرار گیرد. مکس جاخالی داد، اما او نمی‌توانست تا ابد جاخالی دهد. تعداد بازوها زیاد و حرکتشان خیلی سریع بود.
godzeela نبرد هیلاها
«بله، مکس.» دندان‌های آهنی سک رباتی در دریچهٔ فلزی دستگاه فرو رفت. دریچه له و جدا شد. ریوت سرش را تکان داد و فلز له‌شده را پرت کرد. «آفرین، پسر خوب!» زیر دریچه تعداد زیادی دکمه و شمارشگر و صفحه‌های لمسی وجود داشت. مکس با انگشتانش روی آنها زد. اتفاقی نیفتاد. نمایشگری گفت، "کلمهٔ رمز را وارد کنید." شکاف‌های روی طاقی بزرگ‌تر می‌شدند. هیولا که احساس می‌کرد آزادی نزدیک است، بیشتر تقلا کرد. مکس درخشش سفیدی را بالای دستگاه فرمان دید. این شبیه به استخوان بود. این بخشی از جمجمهٔ تالوس بود! مکس آن را گرفت و کشید، اما استخوان رها نشد. تسمه‌های فلزی آن را در جای خود نگه داشته بودند. او گفت: «ریوت، آیا می‌توانی.-» صدای مهیب شکستگی به گوش رسید و طاقی صلح دو تکه شد
godzeela نبرد هیلاها
دوربینی روی دستگاه چرخید و مانند چشمی که پلک نمی‌زد، به مکس زل زد. مکس اندیشید، "مطمئنم پروفسور مرا تماشا می‌کند." این فکر چنان او را خشمگین کرد که یک پایش را بالا برد و به دوربین لگد زد. لنز آن شکست. در مرکز بست‌ها یک دستگاه فرمان وجود داشت شبیه‌به چیزی که روی گردن ریوت بود، اما خیلی بزرگ‌تر. درحالی‌که هیولا مبارزه می‌کرد مکس سعی کرد در آن را باز کند اما موفق نشد.
godzeela نبرد هیلاها
ماهی مرکب زیر طاقی سنگی گیر کرده بود. سرش رد شده بود اما بدن و بازوانش بزرگ‌تر از آن بودند که رد شوند. سفالوکس وحشیانه پیج‌وتاب خورد، اما نتوانست خود را آزاد کند. سپس از خشم صدای هیس ایجاد کرد. مکس به بالا شنا کرد و با دو دست و دو پایش روی سر موجود فرود آمد. بدن هیولا زیر دستان او شبیه به لاستیک خیس و لیز بود. مکس دستش را به‌سوی بست‌های دستگاه دراز کرد و یکی از گیره‌های آن را گرفت. بازوان هیولا بالا آمدند تا او را کنار بزنند، اما او جاخالی داد. صدای شکستگی وحشتناکی به گوش رسید. تقلای هیولا به طاقی سنگی عظیم فشار زیادی وارد می‌کرد. تَرَک‌ها و شکاف‌هایی روی سنگ ظاهر شدند. تکه‌های سنگ جدا شدند و به پایین سقوط کردند. مکس فرصت زیادی نداشت.... اگر او خیلی زود دستگاه را برنمی‌داشت، سفالوکس خود را آزاد می‌کرد. و بعد هیچ‌چیز نمی‌توانست هیولا را متوقف کند.
godzeela نبرد هیلاها
چرخید و به‌سوی طاقی صلح شنا کرد و اسپایک هم در فاصلهٔ نزدیکی دنبالش رفت. سفالوکس فواره‌ای از آب شلیک کرد و دنبال آنخا رفت. بازوان هیولا مثل پروانهٔ زیر دریایی کار کردند و هیولا با سرعت زیادی به آنها نزدیک شد. لیا و اسپایک با تمام قدرت شنا کردند و به‌زحمت توانستند اندکی جلو بمانند. اکنون زمان آن بود که مکس وظیفه‌اش را انجام دهد. او فریاد زد: «ریوت، برویم.» مکس و ریوت دنبال ماهی مرکب غول‌پیکر شنا کردند. سگ رباتی پیام خرابی و درد را که از پایش دریافت می‌کرد، نادیده گرفت. لیا و اسپایک از زیر طاقی صلح عبور کردند و هیولا با یک حرکت جهشی دیگر دنبال آنها رفت. صدای برخورد شدیدی به گوش رسید. مکس دستش را مشت کرد و گفت: «آره!»
godzeela نبرد هیلاها
بازوی دیگری چون شلاق پایین آمد. مکس، لیا، ریوت و اسپایک پراکنده شدند. نور شلیک‌شده از اسلحهٔ یکی از بازوها در نزدیکی سر لیا به دیوار خورد و سنگ‌ها را ویران و بخار کرد. لیا با فریاد پرسید: «چه نقشه‌ای داری؟» مکس با فریاد پاسخ داد: «به‌سوی قصر برو.» لیا با تعجب پرسید: «چرا؟ این کار باعث می‌شود سفالوکس نیز به‌سوی قصر بیاید.» مکس گفت: «درست است.» و طاقی صلح را نشان داد. لیا ناگهان همه چیز را فهمید. «اسپایک، بیا!» او وشمشیرماهی درحالی‌که خود را از بازوان هیولا دور نگه می‌داشتند، در آب بالا رفتند تا به چشمان بزرگ آن رسیدند. بازوان هیولا به‌طرف آنها حرکت کرد. لیا
godzeela نبرد هیلاها

حجم

۱٫۸ مگابایت

تعداد صفحه‌ها

۹۶ صفحه

حجم

۱٫۸ مگابایت

تعداد صفحه‌ها

۹۶ صفحه

قیمت:
۳۵,۰۰۰
۲۱,۰۰۰
۴۰%
تومان