کتاب پهلوان گفت؛ چشم آقاجان
معرفی کتاب پهلوان گفت؛ چشم آقاجان
«پهلوان گفت: چشم آقاجان!» داستان زندگی شهید حمدالله دکامیزاده، از شهدای تدارکات و پشتیبانی سپاه پاسداران است. این کتاب به سفارش نخستین کنگره بزرگداشت سرداران و چهار هزار شهید تدارکات و پشتیبانی سپاه و به قلم عصمت گیویان نوشته شده است.
خلاصه کتاب پهلوان گفت چشم آقاجان
در این کتاب بخشهایی از زندگی پرفرارزونشیب شهید حمدالله دکامیزاده را میخوانید.
حمدالله دکامیزاده، شهریور ماه سال ۱۳۳۶ در سُنقر از توابع کرمانشاه به دنیا آمد. در نخستین روزهای جنگ تحمیلی عراق علیه ایران در منطقه مرزی ترشاوه به اسارت ارتش عراق درآمد و بیستوششم مرداد سال ۱۳۶۹ آزاد شد. دکامیزاده، بعد از آزادی در مرکز پشتیبانی سپاه پاسداران غرب کشور مشغول به کارشد و مدتی بعد معاونت هماهنگ کننده فرماندهی آماد آن منطقه را پذیرفت. پس از آن جانشین آماد نیروی زمینی سپاه در غرب کشور شد و سرانجام پاییز سال ۱۳۸۰در حال انجام ماموریت به شهادت رسید.
کتاب پهلوان گفت چشم آقاجان برای چه کسانی مناسب است
این اثر برای علاقهمندان به ادبیات پایداری سرگذشتنامههای شهدا نوشته شده است.
جملاتی از کتاب پهلوان گفت چشم آقاجان
هر بار که کایدالله صدایش میکند، از او جواب میشنود:
ـ بعله، آقاجان... چشم آقاجان... الان آقاجان... آمدم آقاجان... حتی اگر حمدالله در کوچه با بچهها سرگرم بازی بود یا پی فرمان مادربزرگ میرفت، کایدالله صدایش که میکرد، زودی همینها را به پدر پاسخ میداد.
آنقدر بزرگ میشود که باید به مدرسه برود. کایدالله برای پسرش کیف سیاه کوچکی میخرد و به دستش میدهد تا برود و در مدرسه ثبت نامش کند.
حجم
۴۱٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۶۰ صفحه
حجم
۴۱٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۶۰ صفحه