
کتاب مغرور و عاشق
معرفی کتاب مغرور و عاشق
کتاب الکترونیکی «مغرور و عاشق» اثر نسترن شاکر توسط نشر زرنوشت منتشر شده است. این رمان عاشقانه، داستانی معاصر را روایت میکند که در بستر زندگی شهری و دغدغههای جوانان امروزی شکل گرفته است. محوریت داستان بر روابط عاطفی، چالشهای خانوادگی و کشمکشهای درونی شخصیتها استوار است. «مغرور و عاشق» با تمرکز بر شخصیتهایی با روحیات متفاوت، به بررسی مفاهیمی چون غرور، عشق، اعتماد به نفس و نقش سنتها در تصمیمگیریهای مهم زندگی میپردازد. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب مغرور و عاشق
این رمان با روایت زندگی حلما، دختری جوان و کماعتماد به نفس، و سامان، مردی با گذشتهای پر فراز و نشیب، به بررسی روابط عاشقانه و خانوادگی در جامعهٔ امروز میپردازد. «مغرور و عاشق» در قالب داستانی بلند و با روایتی خطی، مخاطب را با فرازونشیبهای احساسی و اجتماعی شخصیتها همراه میکند. فضای داستان عمدتاً در محیط خانه، محل کار و جمعهای خانوادگی میگذرد و نویسنده با پرداختن به جزئیات روابط میان اعضای خانواده و دوستان، تصویری ملموس از دغدغههای نسل جوان ارائه داده است. در کنار روایت اصلی، شخصیتهایی با گذشتههای پیچیده و رازهای پنهان نیز حضور دارند که به تدریج وارد داستان میشوند و گرههای تازهای در مسیر قهرمانان ایجاد میکنند. ساختار کتاب بر پایهٔ گفتوگوهای پررنگ و توصیفهای احساسی استوار است و بهویژه به نقش سنتها، انتظارات خانواده و فشارهای اجتماعی در شکلگیری تصمیمات شخصیتها توجه شده است. «مغرور و عاشق» با تمرکز بر موضوعاتی چون اعتماد به نفس، هویت فردی، و چالشهای ورود به زندگی مشترک، تصویری از کشمکشهای درونی و بیرونی جوانان در آستانهٔ ازدواج را به نمایش میگذارد.
خلاصه داستان مغرور و عاشق
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان «مغرور و عاشق» با معرفی حلما، دختری جوان و خجالتی آغاز میشود که در آستانهٔ ازدواج با سامان قرار دارد. حلما با وجود زیبایی و مهربانی، همواره از کمبود اعتماد به نفس رنج میبرد و رابطهٔ نزدیکی با پدرش ندارد. سامان، مردی با گذشتهای پر از زخمهای عاطفی، پس از جدایی از عشق قبلیاش، تصمیم به ازدواج با حلما میگیرد. مراسم خواستگاری و صیغهٔ محرمیت با حضور خانوادهها برگزار میشود و لحظات پرتنشی میان دو خانواده و شخصیتهای اصلی شکل میگیرد. در این میان، آنیتا، معشوقهٔ سابق سامان، که هنوز به او علاقه دارد، از دور مراقب زندگی جدید سامان است و با حسرت و پشیمانی به گذشتهٔ خود میاندیشد. حضور او سایهای از تهدید و رقابت را بر رابطهٔ حلما و سامان میاندازد. در ادامه، داستان به زندگی روزمرهٔ حلما میپردازد؛ او در محیط کار با مشکلاتی چون مدیر سختگیر و مزاحمتهای اجتماعی روبهروست. دوستی نزدیک حلما با مینا، همکارش، نقش مهمی در حمایت عاطفی او دارد. سامان نیز با حساسیت و مراقبت، سعی در تقویت اعتماد به نفس حلما دارد. در کنار این روابط، گذشتهٔ سامان و حضور آنیتا بهعنوان رقیب عاطفی، تنشهایی را در زندگی حلما ایجاد میکند. روایت داستان با تمرکز بر احساسات، تردیدها و امیدهای شخصیتها پیش میرود و مخاطب را با چالشهای ورود به زندگی مشترک، نقش خانواده و فشارهای اجتماعی همراه میکند. پایان داستان تا حد زیادی باز گذاشته شده و سرنوشت نهایی شخصیتها بهطور کامل افشا نمیشود.
چرا باید کتاب مغرور و عاشق را بخوانیم؟
«مغرور و عاشق» با پرداختن به موضوعات ملموس و روزمرهٔ جوانان، بهویژه دغدغههای ورود به زندگی مشترک، چالشهای اعتماد به نفس و نقش خانواده در تصمیمگیریهای مهم، اثری قابل توجه برای علاقهمندان به رمانهای عاشقانهٔ معاصر است. روایت داستان با تمرکز بر احساسات و کشمکشهای درونی شخصیتها، امکان همذاتپنداری را برای خواننده فراهم میکند. همچنین، حضور شخصیتهایی با گذشتههای پیچیده و روابط چندلایه، داستان را از یکنواختی دور نگه میدارد و لایههای مختلفی از عشق، غرور، پشیمانی و امید را به تصویر میکشد. این کتاب میتواند برای کسانی که به دنبال روایتی از زندگی واقعی با چاشنی احساس و واقعگرایی هستند، جذاب باشد.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این رمان برای علاقهمندان به داستانهای عاشقانهٔ معاصر، کسانی که با دغدغههای ورود به زندگی مشترک، چالشهای اعتماد به نفس و روابط خانوادگی دستوپنجه نرم میکنند، مناسب است. همچنین برای جوانانی که به دنبال شناخت بهتر احساسات و روابط انسانی هستند، پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب مغرور و عاشق
«حلما مقابل آینه ایستاد. یکبار دیگه ظاهرش را چک کرد. همه چیز به نظرش مرتب امد. با صدای باز شدن درب اتاق از اینه دل کند و به مادرش که با اسپند دودکن سعی در درست کردن دود غلیظی داشت خیره شد. مادرش قربان صدقهاش رفت: «الهی من قوربونت برم. چشم حسود و رو بردی.» معترضانه مادرش را صدا زد: «ولی مادر جان! چشمهای من خیلی معصومه. هیچ شیطنتی در اونها وجود نداره. گاهی اوقات خودم هم تعجب میکنم که چه طور سامان عاشقم شده.» مادرش لبخندی زد و گفت: «فکر میکنم باید دقیقتر به آیینه نگاه کنی.» شیطنت وار با دو انگشت شست و اشاره پلکهایش را از هم فاصله داد و به آینه خیره شد: «باز هم چیزی نمیبینم. اوایل آشنایی. سامان هميشه تاکید داشت که معصومیت چشمهام بیشتر از هر چیز دیگهای به چشمش اومده.» مادرش با تأسف سری تکان داد: «ای کاش خدا به اندازه زیباییت کمی هم اعتماد به نفس به تو داد.» حلما فس شده و با شانههای افتاده به آینه خیره شد. حق با مادرش بود؛ اما سعی در انکار حقیقت داشت. هیچوقت به خودش اعتماد نکرد و از نظرش آدم مفید و به درد بخوری نبود. مادرش که چهره ماتم زدهاش را دید با لحنی لطیف و ملایم گفت: «تو دختر منی و بهتر از هر کس دیگهای تو رو میشناسم. اگه اعتماد به نفست رو بالا ببری و به خودت مطمئن باشی، قدرت این رو داری که کوه رو جابهجا کنی و دنیا رو توی مشتت داشته باشی. به قدرت درونت اعتماد داشته باش. تو دختر باهوش و زرنگی هستی.»
حجم
۴٫۰ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۶۷۰ صفحه
حجم
۴٫۰ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۶۷۰ صفحه