
کتاب ستاره خلصه
معرفی کتاب ستاره خلصه
کتاب ستاره خلصه نوشتهٔ محبوبه معظمی است. انتشارات روایت ۲۷ بعثت این کتاب را منتشر کرده است.
درباره کتاب ستاره خلصه
کتاب ستاره خلصه روایتی حماسی از زندگی شهید مهدی ذاکر حسینی، از تولد تا شهادت این قهرمان ملی است. این اثر با جزئیات دقیق، مسیر زندگی پرفرازونشیب این رزمندۀ نابغه را از دوران نوجوانی در تهران تا پیوستن به سپاه پاسداران و تبدیل شدن به یکی از تکاوران برجستۀ نیروهای مسلح روایت میکند. کتاب با توصیف خاطرات و عملیاتهای مختلف شهید در جبهههای عراق و سوریه، بهویژه نبردهای سخت با گروهک تروریستی النصره، تصویری زنده از شجاعت، تدبیر نظامی و ایثارگری این فرمانده جوان ارائه میدهد. لحظهبهلحظۀ کتاب، خواننده را با فضای معنوی، چالشهای میدان نبرد و روحیۀ بینظیر این شهید بزرگوار آشنا میسازد. "ستارۀ خلصه" نه فقط یک زندگینامه، بلکه مدرسی از ارزشهای دفاع مقدس و الگویی عملی از وفاداری به آرمانهای انقلاب اسلامی است که با روایتی جذاب و مستند، مخاطب را تا پایانی حماسی - شهادت قهرمانانه در 26 خرداد 1395 - همراهی میکند.
خواندن کتاب ستاره خلصه را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب را به همۀ نوجوانان و جوانان ایرانی که در جستجوی الگوهای واقعی ایثار و مردانگی هستند، پیشنهاد میکنیم. فعالان فرهنگی و مربیان پرورشی میتوانند از این اثر بهعنوان منبعی غنی برای انتقال ارزشهای دفاع مقدس به نسل جدید استفاده کنند. نظامیان و فرماندهان جوان نیز با مطالعۀ این کتاب میتوانند با اصول فرماندهی مبتنی بر ایمان و تدبیر نظامی آشنا شوند. خانوادههای شهدا و ایثارگران با خواندن این اثر، درک عمیقتری از فضای معنوی رزمندگان خواهند یافت. همچنین، پژوهشگران حوزۀ تاریخ شفاهی دفاع مقدس و نویسندگان آثار مقاومت میتوانند از این کتاب بهعنوان مرجعی دست اول بهره ببرند. به طور کلی، "ستارۀ خلصه" برای هر ایرانی که دل در گرو ارزشهای انقلابی و میهنی دارد، کتابی الهامبخش و تأثیرگذار خواهد بود.
بخشی از کتاب ستاره خلصه
«درحالیکه پوتینهای یک کلاس ۴۸ نفره از قبل قاتی شده بود، حاجنادرفریاد مـیزد: «زیر پونصد ثانیه پوتین پاتون نباشه، باید توی خارا غلت بزنین!» میلاد و میثم و مهدی قبل از اینکه به بالاترین قسمت پوتینشان بند ببندند به آنیکی گرهش میزدند که جفتی باهم بالا بیایند. هر سه نفر سریعتر از بقیه پوتینهایشان را میپوشیدند و بقیه بهخاطر تنبیه، مثل پنگوئن به آسایشگاه برمیگشتند. بچهها با دقت و دلسوزی یکییکی خارها را از پاهای هم در میآوردند. دو طرف جادۀ آسفالت بیابان و خار بود. بعضی روزها حاجنادر میگفت: «پوتیناتون رو دربیارین؛ لخت شین؛ جفت شین؛ پاچۀ شلواراتون رو بیارین تا روی زانو، یه گروه بهسمت جدول رو به پایین و یه گروه بهسمت جدول رو به بالا وایسین.» گاهی هم بعد از ساعت دوازده ظهر دستور میداد: «پشت به آفتاب وایسین!» آنها که پایین بودند رو به بالا میشدند و آنها که رو به بالا بودند رو به پایین میشدند. تمام این کارها زمانبندی شده بود. حاجنادر نیروهای تهرانی را سوسول میدید.»
حجم
۴٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۳۲۸ صفحه
حجم
۴٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۳۲۸ صفحه