کتاب سهم من از زندگی
معرفی کتاب سهم من از زندگی
کتاب سهم من از زندگی بهقلم لیلا هاشمی منش (پرستو) را انتشارات حامیان منتشر کرده است. این کتاب راوی زندگی جوان نویسندهای است که شروع نوشتن کتاب جدیدش تبدیل به چالشی در زندگیاش میشود و ماجراهای جدیدی را پیش روی او میگذارد.
درباره کتاب سهم من از زندگی
کتاب سهم من از زندگی راوی زندگی پسر جوانی به اسم امیر است که برای تمرکز بر محتوای کتاب جدیدش تصمیم میگیرد به شمال کشور برود و از آرامش و صفای روستاهای آن نواحی برای تفکر و نوشتن بهره بگیرد. این سفر تبدیل به نقطهٔ عطفی در زندگی امیر میشود و ماجراهای تازهای برای او میآفریند. لیلا هاشمی منش کوشیده تا در این داستان همهٔ آن چیزی باشد که زندگی پیش رویمان میگذارد و گاه جز تسلیم و رضا چارهای نیست.
خواندن کتاب سهم من از زندگی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
علاقهمندان به داستانهای فارسی با درونمایهٔ عشق و چالشهای عاشقانه از خواندن این کتاب لذت خواهند برد.
بخشی از کتاب سهم من از زندگی
«امیر با خروج از تاکسی به منظرهٔ زیبای اطرافش نگاه میکند و از دیدن آن همه زیبایی به وجد میآید در این فصل زیبایی شمال چندین برابر شده درختهای تنومند با شاخوبرگهای بزرگسالشان به زرد و نارنجی تغییر رنگ دادهاند کوههای عظیمالجثه با وجود فاصلهشان باز عظمتشان را به رخ میکشند حجم غلیظی از ابرهای تیره بیشتر آسمان را پوشانده و رودخانهٔ زلال که از کنار مزرعه میگذرد، همچون تابلویی زیبا خودنمایی میکند و چشم هر بینندهای را مجذوب خود میسازد. امیر با وجود خستگی باز نمیتواند بیتفاوت از کنار آن همه زیبایی بگذرد. او قبل از حرکت چند عکس در زاویههای مختلف با موبایلش میگیرد و بعد از کشیدن چند نفس عمیق به راهش ادامه میدهد.
آنقدر جلو میرود تا به شالیزار میرسد چند زن و مرد در شالیزار مشغول کار هستند امیر به یکی از زنان نزدیک میشود.
امیر خسته نباشید.
زن کشاورز: سلامت باشی.
من مسافرم و دنبال جایی برای موندن میگردم .... این نزدیکیها جایی پیدا میشه که بتونم شب رو بمونم؟
- منزل زری خانم کمی جلوتر اون اتاق به مسافر اجاره میده.
میشه آدرس دقیقشو بدید؟
همین راه رو مستقیم برو زری خانم رو همه میشناسن و خونهشو راحت پیدا میکنی.
امیر ضمن تشکر به راهش ادامه میدهد کمی جلوتر متوجه شخصی بالای درخت میشود.
امیر دنبال منزل زری خانم میگردم شما میدونید کجاس؟
پسر نوجوان بالای درخت نگاهی به پایین میاندازد.
من پسرشم با مادرم چه کار داری؟
دنبال اتاق برا اجاره میگردم خانمی گفت زری خانم اتاق برا اجاره داره.
پسر نوجوان دقیقتر به امیر نگاه میکند.
- تنهایی؟
امیر: بله
مادرم به مرد مجرد اتاق نمیده.
حالا تو منو ببر خونهتون شاید داد.
زری متوجهٔ امیر میشود امیر با متانت سلام میکند.»
حجم
۷۰۶٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۵۵ صفحه
حجم
۷۰۶٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۵۵ صفحه