کتاب پوچ های با ارزش
معرفی کتاب پوچ های با ارزش
کتاب پوچ های با ارزش نوشتۀ مهدی علی محمدلو است و انتشارات نسل روشن آن را منتشر کرده است. این مجموعه شامل هفت داستان کوتاه است.
درباره کتاب پوچ های با ارزش
منظور از عبارت پوچهای باارزش رویدادهایی هستند که هر روز در اطرافمان رخ میدهند و با وجود ابنکه ظاهری ساده و روزمره دارند، باطنی ژرف و سرشار از ناگفتهها را در درونشان پنهان کردهاند. تنها با داشتن نگرشی متفاوت میتوان این دنیای پرمعنا را کشف کرده و ناگفتهها را از میان اتفاقات به ظاهر ساده بیرون کشید و آنها را با چاشنیهای ادبی به رویدادهایی قابل تآمل تبدیل کرد. در واقع پوچهای باارزش اتفاقات به ظاهر سادهای هستند که معنا و مفهوم ارزشمندی دارند.
کتاب پوچ های با ارزش شامل هفت داستان کوتاه از خاطرات نوجوانی نویسنده است که با زبانی ساده و روان بیان شدهاند. داستانهایی از قبیل هر کسی کو دور ماند از اصل خویش، من خود او بودم، توپ، پروازی که نیش خورد و داستانهایی دیگر.
خواندن کتاب پوچ های با ارزش را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب برای همۀ افراد علاقهمند به داستان کوتاه میتواند لذتبخش باشد.
بخش از کتاب پوچ های با ارزش
«نمیدانم چرا و چگونه، ولی از ازل بودهام و تا ابد نیز خواهم بود. چگونه بودن هرکس و هرچیزی مهمتر از چند وقت بودنش است. چگونه بودنی که من سهم بسیاری از آن دارم.
تا آنجا که یادم میآید سرزمینی بسیار بزرگ و تاریک داشتم. آنقدر بزرگ که هیچ دنیا و سرزمینی غیر از آن نبود و همهی سرزمینهای کنونی زمانی تحت سلطهی قلمروم بودند. در دنیایی که من زندگی میکردم هیچ خورشیدی طلوع یا غروب نمیکرد، چون چنین سیارهای در آن نبود. سیاهی تنهاترین و بالاترین رنگ آن را تشکیل میداد و یا به عبارت دیگر تنها قانون سرزمینم بود و یگانه دلیل اتحاد ساکنانش. مردم سرزمینم یک دل و یک رنگ بودند و آن را با همهی تاریکیهایش دوست داشتند و حاضر نبودند یک وجب خاکش را از دست بدهند.
ناگهان نور خیلی کوچکی آمد و نفاقی عظیم بین مردم آن سرزمین انداخت. هیچکس پیش از آن نوری ندیده بود؛ بنابراین از دیدن زیباییاش لذت میبردند. کمکم تمام ساکنان طرفدار نوری شدند که از دور خوشایند بود، ولی از نزدیک چشم را اذیت میکرد و بدون سیاهی زیبایی نداشت، چون فقط در دل تاریکی دیده میشد. آنها طرفدار نوری شدند که از بطنآتشی عظیم خارج میشد. آتشی که هیزمش فتنهای به اسم جدا شدن بود و سرانجام همهی سرزمینم را سوزاند و خاکستری به اسم خورشید و زمین و عطارد و دیگر کهکشانها را بر جای گذاشت. آری! خورشید زائیدهی سرزمین سیاهی بود که من عضوی از آن بودم...»
حجم
۴۷۳٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۶۸ صفحه
حجم
۴۷۳٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۶۸ صفحه
نظرات کاربران
حس خوب خواندن کتاب