معرفی کتاب شن سوار
کتاب شن سوار نوشتهٔ انجی سیج و ترجمهٔ آرزو احمی است. نشر افق این کرمان فانتزی را منتشر کرده است. کتاب حاضر دومین حلد از مجموعهٔ «تادهانتر مون» و رمانی برای نوجونان است.
درباره کتاب شن سوار
کتاب شن سوار (sandrider) دومین جلد از سهگانهٔ «تادهانتر مون» است. ماجراهایی این سهگانه هفت سال پس از ماجراهای «سیپتیموس هیپ» اتفاق میافتد. انجی سیج در این سهگانه داستان یک راهیاب جوان به نام «آلیس تادهانتر مون» را شرح داده است. راهیاب جوانی است که با افصونی تازه به قلعه میآید. در کتاب «شنسوار» شخصیت اصلی، آلیس تادهانتر مون راهی صحرای شنهای سرودخوان میشود تا تخم اورم را به قلعه برگرداند. این سفر مهارتهای زیادی را میطلبد؛ حتی مهارت در دوستی. آیا او موفق میشود که به هدفش برسد؟ آیا او از آزمون دوستی سربلند بیرون میآید؟ این رمان فانتزی را بخوانید تا بدانید. در ابتدای کتاب نقشهٔ سرزمین موردنظر نویسنده و مسیر سفر آلیس تادهانتر مون ترسیم شده است. رمان حاضر در ۱۲ فصل نگاشته شده و یکی از آثار پرفروش نیویورکتایمز بوده است.
خواندن کتاب شن سوار را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به نوجوانانی که به خواندن رمانهای فانتزی علاقه دارند، پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب شن سوار
«کازنیم در کوچه راه افتاد. دو سوی کوچه دیوارهایی بلند از گِل سرخ با تزئیناتی از خرده شیشه و کاشیهای درخشان بودند. کوچه مثل ماری میان باغهای محصور پیچ و تاب میخورد، از کنار درهای بسته و پنجرههایی کوچک و مرتفع میگذشت. چند درخت باریک و خاکی از باغچهها بیرون زده بودند و از بعضی حیاطها صدای شرشر آب به گوش میرسید، صدایی که در آن گرما و خشکی تشنهشان میکرد. کوچههای کوچکتری از کوچهٔ اصلی جدا میشدند و در سایههای عمیق و تنگههایی باورنکردنی بین خانهها فرو میرفتند. کازنیم بیتوجه به آنها به راهش ادامه میداد، از کوچهٔ اصلی میرفت و انگار دنبال چیزی اینسو و آنسویش را نگاه میکرد.
دنبال کازنیم رفتند، کازنیم که بهنظر تاد نامطمئن بود. حالا زیر نوارهای کاغذی سرخ تندی بودند که بالای کوچه دور تیرهای بلندی پیچیده شده بودند و فانوسهایی هم از بالای تیرها آویزان بودند. از پشت سر صدای خفهٔ طبل و سرودهای موزونی به گوش میرسید، بین دیوارها منعکس میشد و سروصدایش احاطهشان میکرد.
هوا خفه و سنگین بود و تاد، اُسکار و فِردی در جامههای زمستانی پشمیشان لحظه به لحظه ناراحتتر میشدند. تاد متوجه شد صورت فِردی و اُسکار به سرخی موهایشان شده و حس کرد موهای تیرهٔ خودش هم خیس شده و پشت گردنش چسبیدهاند. ولی جلوتر، کازنیم مثل نهری از آب خنک پیش میرفت و همانطور که از روی زمین پوشیده از شن سرخ میگذشت، کت قرمزِ رنگورورفتهاش پشت سرش تاب میخورد.
از پیچ دیگری گذشتند و صدایی تازه به گوششان رسید، صدای تیز و ضعیفی از جایی نه چندان دورتر. تاد متوجه شد کازنیم از سرعتش کم کرد و با دو دلی به روبهرو نگاه کرد. اتاقک نگهبانی مرتفعی جلویشان بود که ستونهایش دو طرف کوچه قرار گرفته بودند. کازنیم با شک و تردید زیر سایههای اتاقک رفت، بیحرکت ایستاد و گفت: «اوه.»
پشت اتاقکِ نگهبانی، میدان وسیعی آراسته به پارچه نوشتههای سرخ قرار داشت. تقریباً خالی بود ولی معلوم بود قرار است بهزودی رویداد بزرگی در آن اتفاق بیفتد. صدای فریادهای ضعیفی از طرف چهار سرباز با زرههای نقرهای و شنل سرخ بلند به گوش میرسید. سربازها گوشهٔ سکوی مرکزی ایستاده بودند، سکویی پوشیده از پارچههای طلایی براق که سایبان راهراهی بهرنگ سرخ و طلایی آن را از تابش آفتاب محافظت میکرد. چهار ستون بلند که نوکشان تاجهایی طلایی داشتند، از چهار طرف سکو بیرون زده بودند و مثل ستونهای روباندار جشن، رشتههایی کاغذی از صورتی روشن گرفته تا سرخ خونی تیره از این ستونها تا ستونهای کوچکتری دور میدان کشیده شده بودند، طوری که شبکهٔ بزرگی از سایهٔ سرخ نوارها روی زمین شکل گرفته بود. کازنیم از ترس دستهایش را روی دهانش گذاشت و به صحنهٔ پیش رویشان خیره شد»
حجم
۱٫۴ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۳۵۲ صفحه
حجم
۱٫۴ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۳۵۲ صفحه