کتاب دوال پا
معرفی کتاب دوال پا
کتاب دوال پا نوشتهٔ اعظم شیخ پوده است و نشر داستان آن را منتشر کرده است. کتاب دوال پا رمانی برای نوجوانان است در فضایی فانتزی و تخیلی.
درباره کتاب دوال پا
بهترین راه قبل از مطالعه یک داستان، شناخت شخصیتهای داستان و بهخاطر سپردن اتفاقات آن است و اینکه همه چیز را دربارهٔ آنها بدانید. بنابراین قبل شروع داستان اول اسامی و شخصیتها و نقش آنها را معرفی میکنیم.
ملکوس: دیوی است که سرما و زمستان سخت را در پایان «هزارده اوشیدر» در ایران باستان به وجود خواهد آورد.
دوالپا: [دوال به معنی تسمه و رکاب کمر و بند بلند است.] دوالپا موجود خیالی است که بالاتنهای شبیه به انسان دارد، ولی پاهایش شل و دراز و تسمه مانند است. به شکل پیرمرد یا مردی ضعیف و بیمار در سر راه مردم قرار میگیرد و طلب کمک میکند. و از آنها میخواهد، تا او را به خانه ببرند. نالهها و زاریهای او کار خودش را میکند و آدمهایی که از همه جا بیخبرند، او را کول میکنند، پاهای تسمه مانندش را دور کمر آنها میاندازد و دیگر پایین نمیآید و اگر کسی میخواست او را از کولش پایین بیاورد، آنقدر به کمر و پاهایش فشار میآورد تا بمیرد. تنها راه خلاص شدن از دست او فریب دادنش بود.
فیروز: (حاجی فیروز) یک چهرهٔ افسانهای در فولکور ایرانیان است، که در نخستین روزهای سال در کنار عمو نوروز به شهرها میآید، تا آمدن نوروز را به مردم مژده دهد. [او یک مرد لاغر اندام و سیاه چهره با کلاه دوکی و جامهٔ سرخ است.]
گرز: گرز یا گرج نمایشگر سلاح مهر (میترا) و بهعنوان نمادی است که باید با نیروهای شر بجنگد.
چهارشنبهسوری: یکی از جشنهای آتش در ایران باستان، برای پیشواز نوروز است. برافروختن آتش به روی هیزم و روشن کردن فشفشه از رسوم جا افتاده، در این جشن است. آجیل چهارشنبهسوری هم یکی از تنقلات مورد علاقه مردم است.
آش ابودردا: این آش به نیت شفای بیماران در آخرین شب چهارشنبه سال تهیه میشود، پس از آنکه مقداری را به بیمار میدهند، بقیه آن را به فقرا میبخشند.
خواندن کتاب دوال پا را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران داستانهای فانتزی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب دوال پا
«یک بعداز ظهر زمستانی را تصور کنید. چند سال پیش، فرقی نمیکند! مهم نیست چقدر زمان گذشته است! «یک سال یا صد سال پیش»مهم اتفاقاتی است که میتواند هر سال در یک بعدازظهر زمستانی اواخر اسفند تکرار شود، در یک شب چهارشنبه! تنها راه فهمیدن ماجراهای آن شب، رفتن به داخل هزار تویی داستان است. من نمیدانم چه چیزی منتظر آنهاست! مارهایی با دم عنکبوتی یا پرندگانی با تنهی شیر! چطور میشود، آنها را بدون ترس بازگو کرد و سختتر از آن شنید؟ فقط امیدوارم که بتوانم تصویر آنها را تا آخر داستان با قلم بازگو کنم.
دختری که همراه برادرش به خیابان برای دیدن آتشبازی شب چهارشنبه آخر سال میرود و داستانش، نه! بهتر است بگویم داستانشان شروع میشود.
مانا فکر میکنم باید آماده باشی. میتوانی داستانت را برایمان تعریف کنی.
فکر نمیکنم کسی حرفهای مرا باور کند!
بهتر است که باور کنند!
چرا؟
چون کسی نمیداند، نفر بعدی کیست!»
حجم
۰
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۶۳ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۶۳ صفحه