کتاب زخم های کودکی

کتاب زخم های کودکی رمانی از نویسندهٔ ایرانی معاصر، مژگان رحیمی است که در انتشارات هرمان چاپ و منتشر شده است.

داستان دربارهٔ زندگی دختری روستایی به نام افسانه است که در یک خانوادهٔ روستایی با مادری رنجور و پدری خشن زندگی می‌کند. مادری که خودش مهر مادری را ندیده و در شش ماهگی او را از دست داده است و پدری که بی‌نهایت خشن است و با مادر و دختر مانند کنیز رفتار می‌کند. افسانه دختری پاک و معصوم و دلسوز اهالی روستا است. او از هیچ کمکی به آنها دریغ نمی‌کند اما خودش همیشه مغموم و افسرده است چون باید کم‌کاری‌های پدر خشن و سنگدل و مادر ناتوانش را درباره خواهر‌ها و برادرش جبران کند و با فقر و سختی زندگی دست و پنجه نرم کند. افسانه بلاخره می‌تواند دبیرستان را تمام کند و وارد دانشگاه شود و در دهشان معلمی کند و...

 خواندن کتاب زخم های کودکی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

 علاقه‌مندان به رمان‌های فارسی را به خواندن این داستان دعوت می‌کنیم.

 بخشی از کتاب زخم های کودکی

«بالاخره دانشگاه تمام شد و او دوباره به همان خانه روستایشان بازگشت واین باربه چشم خود زندگیهای خوب و دنیای قشنگ را دیده بود برای همین تحمل سختی برایش دشوارتر شده بود به هرحال تمام سعی خود را کرد تا بتواند با مدرکی که از دانشگاه گرفته کاری برای خود پیدا کند. با هزار درخواست، عجز و ناله و کمک گرفتن از تمام سازمان‌های خیریه تصمیم بر این شد که او معلم همان دهی شود که در آن به دنیا آمده. همان مدرسه قحطی‌زده و با ۷ – ۸ شاگرد مانند خودش که چیزي جز یادآوری روزهای گذشته برای او به ارمغان نیاورد.

ولی به هر صورت او با تمام زجرها، از داشتن همین شغل ناچیز هم خوشحال بود تا با در آمد بسیار اندکش کمکی باشد برای تحصیل خواهرهاوبرادرهایش. اوتمام سعی خود را براي ایستادن و روي پاماندن انجام داد و از انجام هیچ تلاشی فروگذاری نمی‌کرد. ولی مشکلات هم به همراه آنان بزرگ می‌شد، زندگی قصد نداشت روی زیبایش را به آنها نشان دهد... یک روز زمستانی وقتی از مدرسه روستا بازمی‌گشت برادر کوچکش را دید که در کوچه کنار دیواری نشسته و گریه می‌کند. برادر کوچک که عزیز دل او بود و برایش بسیار گرانقدر بود هر قطره اشکش مثل خنجری دلش را می‌شکافت و برادر هم او را مانند الهه‌ای می‌پرستید. فوری به سمت برادرش حسین رفت علت گریه‌اش را پرسید.»