کتاب راز جنگل ارغوانی

کتاب راز جنگل ارغوانی نوشتهٔ محدثه قاسمی است. انتشارات عاصم این کتاب را برای گروه سنی کودکان روانهٔ بازار کرده است.

درباره کتاب راز جنگل ارغوانی

کتاب راز جنگل ارغوانی، داستانی برای کودکان است که از جایی آغاز می‌شود که راوی دارد از بازی‌کردن با دخترش می‌گوید. این دخترک «سارا» نام دارد. سارا و مادرش در حال بازی قایم‌باشک بودند. مادر او را پشت مبل پیدا می‌کند. باقی داستان را بخوانید و تصاویر رنگی آن را تماشا کنید. 

خواندن کتاب راز جنگل ارغوانی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن این کتاب را به همهٔ کودکان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب راز جنگل ارغوانی

«تولد تولد تولدت مبارک مبارک....... مبارک............ تولدت مبارک ........

یک کیک به رنگ صورتی را روی میزش گذاشتم

بیا شمع‌ها را فوت کن که صد سال زنده باشی

با فوت کردن سارا آنها خاموش شدند.

پدر ومادرم برایش یک دوچرخه به رنگ سبز خریده بودند.

من هم که معلوم بود چی می‌خواهم به او هدیه بدهم.

یک رو تختی هم هدیه پدرش بود.

اولین بار بود که می‌دیدم سارا منتظر تمام شدن جشن تولدش بود. هدفش رسیدن به عروسک‌ها بود. آخر شب که همه خواب بودند. با کیک دوم که برای عروسک‌ها آماده کرده بودم به زیر زمین رفتیم صندلی را برداشتم و چمدان بالای طاقچه را پایین آوردیم، چیزی درونش نبود.

تعجّب کردم دوباره آنجا را زیر رو کردم، نبودند، متعجّب و ناراحت

ناگهان درب زیر زمین باز شد باورم نمی شدآقا مجید بود به همراه تمام عروسک‌ها

از تعجّب دهانمان باز مانده بود. زبانم بند آمده بود.

-ای ناقلاها به من چیزی نگفتید؟ ها؟

- آقا مجید شما از کجا فهمیدید؟

-یک روز که گفتید برایتان از زیر زمین‌ترشی بیاورم با باز کردن درب صداهایی شنیدم برایم خیلی عجیب بود. آخر غیر ازشما وسارا کسی خانه نبود.

آرام وارد شدم. آهویی که بال داشت، حرف می‌زد، خرگوش هم به من اشاره کرد که پشت سرش بودم. او هم متوجّه‌ام شد. همه با تعجّب نگاه به هم نگاه می‌کردیم. قور باغه هم قوور قووووورکنان گفت:

وای لو رفتیم ...... لو رفتیم ......

نشستم و قضیه را پرسیدم. آن‌ها هم همه داستان را برای من تعریف کردند.

وقتی شب‌ها به هر بهانه‌ای غذا را بیرون می‌بردی و برمی گشتی من هم پیش این‌ها می‌آمدم.

قصّه جنگل و این که قرار است اینها را به سارا بدهی را فهمیدم با عروسک‌ها نقشه ریختیم که شما رو غافلگیر کنیم.»