دانلود و خرید کتاب مرز خسروی لیلا حسین پور
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
تصویر جلد کتاب مرز خسروی

کتاب مرز خسروی

انتشارات:نشر معارف
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۳از ۴ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب مرز خسروی

کتاب مرز خسروی نوشتهٔ لیلا حسین پور است و نشر معارف آن را منتشر کرده است. کتاب «مرز خسروی» عاشقانه‌ای پرالتهاب از زندگانی «حکیمه»، همسر یکی از مبارزین سیاسی است که گوشه‌ای از سال‌ها رنج، آوارگی، تبعید و مهاجرت اجباری این گروه از انسان‌ها را روایت می‌کند.

درباره کتاب مرز خسروی

کتاب مرز خسروی خاطراتی از تلخی‌های مهاجرت اجباری است.

«معاودین» یا «رانده‌شدگان عراقی»، کسانی هستند که در طول سال‌های ۵۸ تا ۶۱، توسط حزب بعث عراق تحت شدیدترین ظلم‌ها و شکنجه‌ها قرارگرفته و در نهایت از عراق اخراج شدند. انسان‌هایی که سال‌ها، کسی از آن‌ها سخن نگفته و مدت‌هاست که در سکوت رسانه‌ای، بین دو وطن ایران و عراق مانده‌اند.

«مرز خسروی» عاشقانه‌ای پر التهاب از زندگانی «حکیمه»، همسر یکی از مبارزین سیاسی است که گوشه‌ای از سال‌ها رنج، آوارگی، تبعید و مهاجرت اجباری این گروه از انسان‌ها را روایت می‌کند.

خواندن کتاب مرز خسروی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران رمان ایرانی پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب مرز خسروی

«بس که کوچه‌پس‌کوچه‌های نجف را زیر و رو کرده‌ام، دیگر نای راه رفتن ندارم، از العلا و العماره بگیر تا الحویش و البراق. آفتابِ تیزِ تابستانِ نجف با همهٔ توانش می‌تابد. باز هم سرفه‌هایم شروع شده. دستم را به دیوار می‌گذارم و شیله‌ام (شال عربی) را جلوی دهانم می‌گیرم. چند متر آن‌طرف‌تر یک مغازه هست که طبق معمول مأموران امن‌العامه ریخته‌اند و شیشه‌هایش را خُرد کرده‌اند و مغازه‌دار را هم با خود برده‌اند، چون - به قول خودشان - عکسی از سیدالقائد در مغازه‌اش نبوده‌است.

سرم گیج می‌رود. سرفه‌های عصبی‌ام هم که وقتی شروع می‌شوند، به این راحتی‌ها ازشان خلاص نمی‌شوم. نگاهم به مغازهٔ چند متر آن‌طرف‌تر است. بغضِ گلویم را قورت می‌دهم. نکند احمد را هم گرفته باشند! چه‌قدر به او گفته بودم حواست را بیشتر جمع کن، آخر به دردسر می‌افتی! حتماً همه‌چیز تقصیر عامر است. احمد نباید به یک غریبه اعتماد می‌کرد و او را با خود به جلسات حزب می‌برد. اینجا برادر به برادر رحم نمی‌کند! مگر هفتهٔ پیش ابوسجاد را اعدام نکردند؟ برادرش زیرآبش را زده بود و او را به امن‌العامه معرفی کرده بود! با این اوضاعِ برادرکشی، غریبه به آدم رحم می‌کند؟ امان از احمد که تا این‌ها را می‌گویم، لبخندی تحویلم می‌دهد که نگران نباش، عامر ذات خوبی دارد و قابل‌اعتماد است. اگر این بار ببینمش، می‌گویم اصلاً به تو چه ربطی دارد؟ تو یک خیاط ساده‌ای. به کارت برس، به خانواده‌ات برس! چه‌کار به بعث و الدعوه داری؟ البته می‌دانم چه جواب می‌دهد. باز هم می‌گوید باید جلوی صدام بایستیم، نباید پشت سیدصدر را خالی کنیم. و لبخندی تحویلم می‌دهد و می‌گوید مگر تو شیعهٔ حسین نیستی؟

آفتابِ داغِ ظهر جایش را به مهتاب داده. دستم را به دیوار می‌گیرم. قدمی جلو می‌گذارم و بعد از چند ثانیه مکث، با التماس به پای دیگرم، قدم بعدی را برمی‌دارم. باید زودتر به زینب برسم. طفلک دختر سه‌ماهه‌ام را این چند روز درست ندیده‌ام! شاید هم عباس و علی از کربلا و بغداد خبر آورده باشند.»

hoda.amer
۱۴۰۳/۰۷/۱۷

کوتاه وجذاب وجالب بود خوشحالم خوندمش

بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱۴۱٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۹۲ صفحه

حجم

۱۴۱٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۹۲ صفحه

قیمت:
۳۰,۰۰۰
تومان