دانلود و خرید کتاب پرواز پای دماوند محمدحسین علیجان‌زاده روشن
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب پرواز پای دماوند اثر محمدحسین علیجان‌زاده روشن

کتاب پرواز پای دماوند

دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۰از ۶۰ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب پرواز پای دماوند

کتاب پرواز پای دماوند نوشته محمدحسین علیجان‌زاده روشن است. این کتاب خاطراتی از زندگی ابرمرد ایران شهید دانشمند دکتر محسن فخری‌زاده است که نشر شهید کاظمی منتشر کرده است. 

درباره کتاب پرواز پای دماوند

شهید محسن فخری‌زاده مهابادی متولد ۱ فروردین ۱۳۴۰ است. ایشان در ۷ آذر ۱۳۹۹ شهید شدند. دکتب محسن فخری‌زاده مهابادی معاون وزیر دفاع جمهوری اسلامی ایران و سردار سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بودند. ایشان زمانی که ریاست سازمان پژوهش‌های نوین دفاعی را برعهده داشتند، در ۷ آذر ۱۳۹۹ ترور شدند و در پی شدت جراحات در بیمارستان درگذشتند. 

خواندن کتاب پرواز پای دماوند را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به زندگی این شهید بزرگوار پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب پرواز پای دماوند

صدای اذان حاج‌حسن بلند شد. از اینکه خدا یک پسر تپل و لپ‌گلی بهشان عنایت کرده بود، سجدهٔ شکری گزارد. ۱۰ اردیبهشت ۱۳۴۰، زمانی که تازه درست یک ماه از فوت مرجع عالی‌قدر جهان شیعه، حاج‌آقا حسین بروجردی گذشته بود، محسن به دنیا آمد. فردای آن روز محسن را پیش حاج‌آقا غضنفری، امام جماعت محل بردند تا اذان در گوشش بگوید. چون سید بود و نفسشان حق بود، احترام خاصی در محل داشتند. اسم بچه را هم محسن گذاشتند. بروبیایی بود خانهٔ حاج‌حسن. اختر خانم هم از اینکه خدا چنین نعمتی در دامنش گذاشته بود، مسرور بود. ساعت‌ها که نگاه به این غنچه می‌انداخت گل از گلش می‌شکفت. مهابادی‌ها و زواره‌ای‌ها راه‌به‌راه یا می‌آمدند منزل به اختر خانم تبریک می‌گفتند، یا در محل و مسجد به حاج‌حسن قدم نورسیده را تبریک می‌گفتند.

کل خانوادهٔ فخری‌زاده هشت برادر و خواهر قدونیم‌قد، به‌قول قدیمی‌ها شیربه‌شیر هم بودند. محسن پسر اول و فرزند دوم خانواده بود. حاج‌حسن کارش معماری بود. چند تا از رواق‌های حرم حضرت معصومه از شاهکارهای او بود. طاق‌هایی با دهنهٔ شش متر و هشت متر کار او بود. حتی چند تا از امامزاده‌های برخی از شهرهای اطراف هم معماری او بود. یکی از تفریحات دوران نوجوانی محسن، سر زدن به پدر و کار در کنار دست او و بناها و گچ‌بُرهایش بود.

پدر علاوه بر اینکه مداح و ذاکر اهل‌بیت بود، اهل مطالعه در اشعار شاعران ایرانی چون حافظ و سعدی و فردوسی هم بود. تفسیر اشعار حافظ را از بر بود و شاهنامه‌خوان قهاری بود که از نمایش رستم وسهرابش دیگران به وجد می‌آمدند. نقل حرف‌های تیز و تند و مثل‌های کنایه‌ای و عبرت‌آموز اگر می‌شد، مولوی‌خوان دقیقی هم بود. آن ایام شب‌هایی بود که رادیو و تلویزیون خیلی مرسوم نبود. اهالی محل برای شب‌نشینی می‌آمدند در خانهٔ حاج‌حسن و ایشان هم برایشان از اشعار و مثل‌های ایرانی و تفسیر آن‌ها صحبت می‌کرد. محسن سرتاپا گوش می‌شد و دل می‌داد به اشعاری که پدر می‌خواند. کیف می‌کرد از اینکه هر دفعه یک شعر و مثل با تفسیر جدید می‌شنود. کتابخانه‌ای در خانه بود که دهان هر خواننده و عاشق کتاب را، مثل شکلات‌های شیرین، آب می‌انداخت. پدر همه را تشویق به مطالعه می‌کرد، مخصوصاً محسن را. این شد که یکی از تفریحات اساسی‌اش مطالعه بود. پدر آن‌قدر غرق در کتاب بود که بعضی اوقات وقتی که برای غذا هم صدایش می‌کردند باز سرش درون کتاب بود و تازه با صدای دیگران به هوش می‌آمد که وقت غذاست.

*

داشت توی حیاط با بچه‌ها بازی می‌کرد که یک آن به یک جا خیره شد. آسه‌آسه رفت جلوتر تا از نزدیک بهتر ببیند. دم دراز و بدن کوتاه و تپلی با بال‌هایی بلندتر از دو سانتیمتر که مثل هواپیما به دو طرف کشیده شده است. با چشمانی که شبیه کلاه خلبان‌هاست. با دقت تمام نشست و حرکاتش را دید. بعد سریع جستی زد و گرفتش و بدوبدو خودش را به مادر رساند. «مامان مامان، می‌دونی چی دیدم؟»


نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۰

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۸۴ صفحه

حجم

۰

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۸۴ صفحه