کتاب پناهجو
معرفی کتاب پناهجو
کتاب پناهجو نوشتهٔ امید داداشی اسبوئی است و نشر یمام آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب پناهجو
کتاب پناهجو با سبک ادبی رئالیسم جادویی است که در این داستان، رامان، نویسندهٔ معلولِ گمنامِ خیالپردازی است که به سودای پرتابشدن روی دست هوادارانِ نداشته و مفتخرکردن کشورهای جهانِاول، تن به عبور از مرزها میدهد. عبوری که برچسب پناهجوشدن را روی پیشانیاش وصله و پینه میکند.
ناآشنایی با مسیرِ بیرحمِ عبور و عدمِ کفایت مالی، او را گرفتار دستِ شیادانی میکند که خودشان در مصائب زندگی (از هر زاویهای که نگریده شود) قربانی و گرفتار محسوب میشوند.
نه زیردریایِ زپرتیِ ارسطاطالیسِ یونانی توانِ عبور از مرز را دارد و نه خودِ ارسطاطالیس (با چشمهای قیچش) ژستِ آدمپران را، اما چارهای نیست که رامان بتواند با تکیه بر آن تصمیمی سوای تسلیم بگیرد.
به هنگام عبور از پارگا، همانطور که انتظار میرفت، زیردریاییِ زپرتی ارسطاطالیس واژگون شده و محمولهاش را که شامل سرنشینانِ امیدوار است، تحویل دریا میدهد.
در قسمتِ زیرینِ دریا، دریچهای جادویی، سرنشینانِ جان به لبآمدهی زیردریایی را به جهانی موازی منتقل میکند. برزخی بهشتگونه که برای بازگشت از آنجا و یا اقامت دائم در آنجا، باید به دنبالِ فسخِ طلسمش باشند.
۴ روز مهلت برای ماندن و پشتکردن به وابستگیها و یا بازگشت به سمت دلبستگیها، وجود دارد.
فریب، ناامیدی، خستگی و تغییر کالبدی که ضمیمهی دلیلِ قبلی شده، ضمیرِ رامان و همسفرانش را به سمت عدمتلاش هل میدهد.
در پایانِ چهارمین روز، با اتفاقاتِ معجزهآسایی که عناصرِ زمین و زمان آن را رقم میزنند، کلید دریچه، پیدا شده و گروهِ پناهجویان، با تلفات و زخمی ، به دنیای واقعی بازمیگردند.
رامان چشمهایش را در کمپ موریا میگشاید؛ جایی که سخنهای پزشکان به اندوه و حیرتش دامن میزند.
او متوجه میشود که تمام این وقایع، توهماتِ بیهوشیای بوده که در عرض ۲ ساعت اتفاق افتاده و تمام همسفرانش غرق شده و جان سپردهاند.
دردِ سوگِ مخلوط شده در گنگیِ مطلق، احوال رامان را معلق میکند.
گنگیِاش ناشی از اطلاع از سرگذشت دوستانیست که تا پیش از غرق شدن، نمیشناختشان و حالا سرگذشت و سرنوشتشان برایش محرز است.
واقعی و توهم بودن این ماجرا، سؤالیست که او را مجاب به دیدار دوباره با دریا میکند... .
خواندن کتاب پناهجو را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران رمان ایرانی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب پناهجو
تلاطمِ دریا بالا گرفته و ترسی که تکانهای امواجِ مواج ایجاد کردهاند (و از منافذ پوستِ آدمهایی که اطرافم در هم فشرده شدهاند، بیرون زده)، کاملاً قابل رؤیت است. وحشتِ عجیب و سنگینی، درونِ جمعیت، جریان گرفته که تهماندهٔ تاب و قرارشان را از بین برده.
این پایین، هوا به مراتب سردتر است، اما بوی عرق در فضا و قطراتش روی پیشانیِ حاضرین نقش بسته و این همان ترس حاکمی است که از منافذ پوستشان بیرون زده.
نوارهای چوبیِ بشکهای که صاحبش به آن لقبِ «روح دریا» را داده، در حال ترک خوردن است و زههایی که این نوارها را از گزندِ نفوذِ آب دریا عایق کرده، در حال نم پسدادن و خیسشدن.
طلق دایرهایِ کوچکی که نقشِ پنجرهٔ جلویی را بازی میکند، مثل علامت ستاره، از مرکز به جناحین (درست مثل شیشهای که گلوله خورده باشد) ترکهای زیادی برداشته و محفظهٔ اصلی در حال پایین رفتن است. از صداهایی که از بیرون و درونِ محفظه به گوش میرسد، مشخص است که پیچ و میخش در حال در رفتن و زوالش در حال فروپاشی است.
«ارسطاطالیس» با چهرهای برافروخته و مضطرب، دائماً فریاد میزند: «سر جایتان بنشینید و تکان نخورید! اتفاقی نمیافتد. من فکر همه جایش را کردهام.»، اما کو گوشِ شنوا؟
محیط تنگ است، ام
حجم
۱۳۵٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۸۴ صفحه
حجم
۱۳۵٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۸۴ صفحه