کتاب ماجرای بازنده خوش شانس
معرفی کتاب ماجرای بازنده خوش شانس
کتاب ماجرای بازندهٔ خوش شانس نوشتهٔ ارل استنلی گاردنر است و با ترجمهٔ رامین آذربهرام در انتشارات مروارید به چاپ رسیده است. ماجرای بازندهٔ خوششانس که از جذابترین داستانهای مجموعهٔ پری میسن است.
درباره ماجرای بازنده خوش شانس
این کتاب داستان تد بالفور جوان است که ثروت هنگفتی به او به ارث رسیده است. او متهم شده است که مردی ناشناس را با اتومبیل زیر گرفته و کشته است. اما تد چیزی از این ماجرا به خاطر نمیآورد و ادعا میکند که هنگام تصادف حال عادی نداشته است. میسن تحقیقات خود را آغاز میکند و متوجه میشود که حق با تد است و در شب حادثه زنی جوان اتومبیل تد بالفور را میرانده است نه خود او، اما پس از کالبدشکافی متوجه میشود که حل این پرونده سختتر از چیزی است که به نظر میآمد
در این رمان پری میسن با پروندهای متفاوت روبهرو می شود، او که وکیل زبردستی است، بیآنکه چیزی از پرونده بداند، حتی از ماجرای دادخواست و محکومین اطلاعی داشته باشد، مأموریت پیدا میکند که در دادگاه بنشیند به گفتگوهای ردوبدل شده گوش کند و برداشت خود را از آنچه میگذرد اعلام کند.
اما اندکی بعد او در می یابد که اصل ماجرا حکایت تصادفی منجر به مرگ است که متهم چیزی از آن به یاد نمیآورد؛ پری میسون رفته رفته کشف میکند که در شب حادثه متهم پشت رل نبوده و یک زن آن را میرانده است. کالبدشکافی جسد نشان میدهد که قربانی نه بر اثر تصادف که به واسطهٔ اصابت گلوله به سرش مرده و گلوله از اسلحهای شلیک شده که پلیس آن را در اتومبیل تد بالفور پیدا کرده است. با ادامهٔ تحقیقات پرونده پیچیدهتر میشود و میسن خود را با کلاف سردرگمی مواجه میبیند که رهایی موکلش از میان تاروپود آن کار سادهای نیست.
خواندن کتاب ماجرای بازنده خوش شانس را به چه کسانی پیشنهاد می کنیم
این کتاب به دوستداران داستانهای پلیسی و کارآگاهی پیشنهاد میشود.
درباره ارل استنلی گاردنر
ارل استنلی گاردنر در ۱۷ جولای ۱۸۸۹، در مالدنِ ایالت ماساچوست آمریکا به دنیا آمد. پدرش مهندس معدن بود. دوران کودکی و نوجوانی خود را در همان شهر گذراند. بعد به دانشکدهٔ حقوق دانشگاه والپاریزو در ایندیانا رفت، اما نتوانست تحصیلاتش را در دانشکده به پایان برساند و مشاغل گوناگونی از جمله ماشیننویسی و دلالی در مسابقات مشتزنی را تجربه کرد. در ۱۹۱۹ توانست مدرک وکالتش را بگیرد و دفتر وکالتی در شهر مرسد در کالیفرنیا دایر کند. از همان زمان با علاقه و استعداد فراوان هر شب چندین صفحه داستان مینوشت. در ۱۹۲۳ با استفاده از تجربههای دوران وکالتش، نخستین داستان پلیسی خود را با نام مستعار در یکی از مجلات منتشر کرد. برای این داستان تنها پانزده دلار به او حقالتألیف دادند و حتی مادرش حاضر نشد آن را بخواند، اما او به ارسال داستانهایش برای نشریات مختلف ادامه داد. در سالهای بعد نیز داستانهای کوتاهش با نام مستعار در مجلات «نقاب سیاه» و «آرگوسی» به چاپ رسیدند
بخشی از کتاب ماجرای بازنده خوش شانس
پری میسن درست وقتی وارد صحن دادگاه شعبهٔ بیستوسوم شد که قاضی مروین اسپندر کادول داشت از اتاقش به سالن قدم میگذاشت. منشی دادگاه چکش چوبیاش را روی میز کوبید و فریاد زد: «همه برخیزید.»
میسن از حواسپرتی حضار استفاده کرد و خود را به صندلیهای ردیف چهارم رساند.
منشی اعلام کرد که دادگاه رسمی است. قاضی کادول در جایگاهش قرار گرفت. منشی دوباره چکش را روی میز کوبید.
حضار بار دیگر روی صندلیهای خود نشستند و میسن بیسروصدا از جلوی آن دو زن عبور کرد.
زن جوانتر با عجله دو بالاپوشی را که در صندلی بین آن دو بود برداشت و میسن درحالیکه زیرچشمی دو زن را نگاه میکرد، روی صندلی نشست. هر دو زن مستقیم به جلو نگاه میکردند و ظاهراً کوچکترین توجهی به او نداشتند.
قاضی کادول گفت: «دادگاه به طَرَفیت ساکنان ایالت کالیفرنیا علیه تئودور بالفور اقامهٔ دعوی میکند. آیا این موضوع که اعضای هیئت منصفه و متهم پرونده در دادگاه حضور دارند، مورد قبول وکیل مدافع هست؟»
«مورد قبول است عالیجناب.»
«شروع کنید.»
دادستان گفت: «در پایان جلسهٔ قبل شاهد، جرج دمپستر، در جایگاه بودند.»
قاضی کادول گفت: «همینطور است. آقای دمپستر لطفاً به جایگاه بازگردید.»
جرج دمپستر که مردی قویهیکل بود و حدود سی سال داشت، با حرکاتی آرام در جایگاه قرار گرفت.
حجم
۱۵۲٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۲۲۷ صفحه
حجم
۱۵۲٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۲۲۷ صفحه