
کتاب احمد
معرفی کتاب احمد
کتاب احمد، نوشته علی اصغر بنده خدا، برشی از زندگی و زمانه سید احمد آقا خمینی، پسر امام خمینی است که در نشر شهید کاظمی به چاپ رسیده است.
درباره کتاب احمد
سید احمد خمینی ۳ اسفند ۱۳۲۴ به دنیا آمد و ۲۵ اسفند ۱۳۷۳ از دنیا رفت. نام او در شناسنامه سید احمد مصطفوی بود و دومین پسر سید روحالله خمینی، بنیانگذار نظام جمهوری اسلامی ایران بود که پس از سالها به دنیا آمده بود. احمد خمینی در سالهای پیش و پس از انقلاب در سازماندهی روابط پدرش با مسئولان نقش مهمی داشت. او بعد و در حین تحصیلاتش، به فراگیری مقدمات علوم حوزوی پرداخته بود و دو دورهٔ مقدماتی و سطح حوزهٔ علمیه را طی کرد. در نهایت نیز دروس خارج فقه و اصول را که بالاترین سطح دروس حوزه علمیه است، فرا گرفت. او در محضر اساتیدی همچون سید روحالله خمینی، سید مصطفی خمینی، محمد فاضل لنکرانی، سید موسی شبیری زنجانی، محمد محمدی گیلانی، غلامرضا رضوانی، سید محمد ابطحی کشانی، صادق خلخالی و سید محمدباقر سلطانی به تکمیل تحصیلاتش پرداخت.
علی اصغر بنده خدا در کتاب احمد، به شرح زندگی سید احمد خمینی پرداخته است و مجموعه یادداشتهای کوتاهی را به شکل خاطرات از او منتشر کرده است که کمک والایی به درک بهتر این شخصیت میکند.
کتاب احمد را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن کتاب احمد را به تمام کسانی که دوست دارند با این چهره انقلابی و فعالیتهای او آشنا شوند، پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب احمد
گیوهٔ ممنوعه!
کفش ورزشی نداشت و با کفشهای معمولی هم نمیتوانست بازی کند. مرتب گیوههای یکی از دوستانش را میگرفت. از بس گیوهها را قرض گرفته بود، دوستش رویشان نوشته بود «ممنوع»! هر وقت به او میگفت گیوههایت را برای بازی قرض بده فقط با دستش به کلمه «ممنوع» اشاره میکرد.
***
توپ چرمی
«... از همان بچگی توپی را که برای من خریده بودند در بغل میگرفتم و حتی در شبهای سرد زمستان آن را از خودم جدا نمیکردم و در زیر کرسی کنار خودم نگه میداشتم. آن موقع شنیده بودم اگر چربی دنبه را روی جدار توپ چرمی بمالند آن توپ دیر خراب میشود. من هم برای نگهداری درست از توپ چرمی، این کار را انجام میدادم. در همان حدود یواشیواش مسابقات محلی فوتبال را شروع کردیم. از بس علاقهمند به مسابقه بودیم، شب مسابقه تا صبح در فصل زمستان میآمدیم کنار پنجره و به آسمان خیره میشدیم که ببنیم آیا باران میآید یا نه! از این محله به آن محله راه میافتادیم برای مسابقه در رشتههای فوتبال، والبیال، دو میدانی و امثال این ورزشها. هر وقت میبردیم از میزبان کتک میخوردیم و گاهی چند دقیقه [مانده] به پایان بازی فرار میکردیم!»
***
دستگیری امام
تهران بود که از دستگیری امام خبردار شد. اوضاع شهر به هم ریخته بود و مردم در میدان ارگ تظاهرات کردند. به هر زحمتی که بود اتوبوس پر از مسافر قم را پیدا کرد. راننده اجازه سوار شدن نداد. کوتاه نیامد، تا اینکه مسافران هم از او طرفداری کردند. به قدری سریع خودش را به قم رساند که یادش رفته بود جورابهایش را بپوشد. دستگیری امام آنقدر ناراحتش کرده بود که بقیه اعضای خانواده دلداریاش میدادند. آن روزها فقط شانزده سال داشت.
***
یار خانواده
بعد از تبعید پدر و برادرش، شد مونس مادر. احترام همیشگیاش را چند برابر کرد. سعی میکرد نبودشان را در خانه پُر کند. بیشتر در خانه میماند و کمتر هم به تهران میرفت. باجان ودل تلاش میکرد تا مشکلات خانواده را حل کند. همیشه میگفت خدمت کردن به افراد برایش از هر کاری لذّت بخشتر است.
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۱۲۰ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۱۲۰ صفحه