کتاب خانه عروسک
معرفی کتاب خانه عروسک
کتاب خانه عروسک نوشته امیلی نصرالله است که با ترجمه طاهره طایفی منتشر شده است. کتاب خانه عروسک مجموعهای از داستانهای کوتاه این نویسنده موفق لبنانی است.
درباره کتاب خانه عروسک
در مجموعه داستان خانه عروسک که نویسنده معاصر امیلی نصرالله و با نگاهی لطیف و زنانه آن را نوشته است، گوشههایی از زندگی یک انسان شرقی و همچنین نیازها و آرزوهای انسانی به تصویر کشیده شده است.
ادبیات هر دوره تصویری واضح از مردمان زمان خود است. اگر بخواهیم حقیقت مردمان در گذشته را بدانیم و با آداب و رسوم و فرهنگ و باورهای آنان آشنا شویم، بهترین راه این است سراغ ادبیات آن ملت برویم و شعذ و داستان و نمایشنامههایشان را مطالعه کنیم. ما هر گز نمیتوانیم به تک تک شهرها و روستاهای کشورهای مختلف جهان سفر کرده و با زندگی و احوالات همه آنها اشنا شویم ادبیات میتواند ما را به سفری برای شناخت دیگر کشورها ببرد.
همه انسانها آزادی و حرمت انسانی را دوست دارند و هر انسانی به چیزهایی معتقد است که دوست دارد مورد احترام دیگران قرار بگیرد. شاید یک نفر در گوشهای از آفریقا زندگی کند و یکی در قلب شلوغترین شهرهای اروپا و دیگری در جای دور افتاده که دیگران حتی نام آن را ندانند اما همه نیازهای مشترکی دارند در این کتاب نویسنده از باورها و نیازهای زن شرق سخن میگوید و با داستانهایش روایتی از حقیقتی که درآن زندگی کرده است به تصویر میکشد.
درباره امیلی نصرالله
امیلی نصرالله در ۶ ژوئیه ۱۹۳۱ در جنوب لبنان چشم به جهان گشود. او پس از گذراندن تحصیلات متوسطه به دانشگاه بیروت راه یافت و سپس برای ادامه تحصیلی به دانشگاه آمریکایی وارد شد و در سال ۱۹۸۵ از این دانشگاه فارغالتحصیل شد. او آثار متعدد بسیاری در زمینه داستان کوتاه و همچنین رمان از خود بر جای گذاشته است. اولین رمان وی با نام «طیور وأیلول» سه جایزه ادبی دریافـت کـرد و برای سیزدهمین بار به چـاپ رسیده است.
بخشی از کتاب خانه عروسک
چقدر دخترک شب را دوست داشت و انتظار آمدن آنرا میکشید و برای لحظهٔ رسیدن آن خود را آماده میکرد. با فرا رسیدن شب به کلبهای پناه میبرد که پدرش از ستون های چوبی و شاخههای درختان بر روی بام آسیاب ساخته بود و زمین آنرا با حصیری از جنس گیاهان خشک کوچک فرش نموده و در گوشه های آن روزنه هایی قرار داده بود تا هر چشمی که مشتاق استقبال از سپیده دم است بتواند آمدنِ آنرا به نظاره بنشیند.
هنگامی که به آرامی وارد رختخواب خود که اطراف آن نازک شده بود میگشت احساس میکرد چهار زانو بر روی تختی نشته است که فرشته ها برای او آماده کرده اند و سپس برای نگهبانی از او و فراهم کردنِ آسایش و سعادت روح لطیفش پیرامون او حلقه زده و تا صبح شب زنده داری میکنند.
آن سال گذشت و به دنبال آن صفحات تقویم یکی یکی ورق خوردندو روزها و سال ها گذشتند.
دخترک دوران کودکی راپشت سر نهاد و سرزمین رویاهایش در پیچ و خم حافظه به فراموشی سپرده شد. اینچنین بود تااینکه...
صبح دیگری از راه رسید. پرتو های بی جان خورشید پاییزی به سرعت همه جارا در بر گرفت.
و از شب پیش به دخترش قول داده بود اورا در سفر به آن سرزمین همراهی کند.
در حقیقت به دخترش قول داده بود که از پایتخت خارج شوند، از راه های درهم و برهمی که همدیگر را قطع میکنند. از جاده هایی که دیگر جاده به شمار نمیآیند، از خانه های مسکونی که انعکاس صدای روزهای گذشته هنوز در آن ها به گوش میرسد و از مکان های امن باقی مانده ای که گله ها و ملامت هارا شنیده و ثبت میکنند.
قول داده بود: از زندگی یکنواختی مرخصی بگیرد که از سپیده دم صبح تا هنگام غروب به آن بسته شده، همانند استری که چرخ چاه را میچرخان، به میخی بسته میشدود و می چرخد.
اما او نمیچرخد.
او ماههاست که نمیچرخد بلکه این دنیای اوست که او را به چرخش درآورده است و او تنها به خواستههای دیگران پاسخ میدهد: خواسته کسانی که جنگ را بر کشورش تحمیل کردهاند.
کسانی که خانهاش را در هم کوبیدهاند.
حجم
۴۸٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۸۰ صفحه
حجم
۴۸٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۸۰ صفحه