نظرات کاربران درباره کتاب روزها و رویاها
۳٫۵
(۱۰)
فاطمه
کتاب زیبایی است، پر از حس های نگفته آدمها درباره خودشان و یکدیگر.
غزاله بادپا
"این راست نیست که آیندهی یک ماجرای عاشقانه را نمیشود پیشبینی کرد.هر عشقی یک شکست و یک پیروزی است،شکست اندیشه از اشتیاق و پیروزی امید بر آگاهی.اما تا چه حدی از اندیشه،چه حدی از اشتیاق؟"
کتاب "روزها و رویاها" نوشتهی "پیام یزدانجو" با این جمله شروع میشود،به نظرم جملهی جالبی است.شما تا حالا شده آیندهی یک رابطه را پیشبینی کنید که از قضا درست از آب در بیاید؟! آرش خوانندهی جوانی است که دلبستهی بیتا زنی که او هم هنرمند است میشود و یک رابطهای پر شرور آغاز میشود؛ اما با وارد شدن افرادی دیگر به زندگیشان، رابطهی آنها دچار چالش میشود و راهها و انتخابهای متفاوتی پیش روی آنها قرار میگیرد... "روزها و رویاها " یک رمان فلسفی با داستانی عاشقانه است که قصهی خاصی ندارد و بیشتر پر از بریدههای به یادماندنی فلسفی است،پس با یک داستان عاشقانهای روبهرو هستید که پیچیدگی خاصی به همراه ندارد و بیشتر با دیدی فلسفی به مقوله عشق میپردازد.
کتاب پنج فصل دارد:"سرخوشی،زیبایی،جاودانگی،سفر و بخشایش"
هر فصل با جملاتی زیبا و فلسفیگونه شروع میشود که کلیت مضمون آن فصل را در بر میگیرد.
نویسنده در روزها و رویاها به دنبال قهرمان برای کتابش نیست و دو شخصیت اصلی دارد: آرش ،خوانندهی پاپ،نوازنده و ترانهسرایی که از همه چیز دلزده و کناره جو هست و سودای سفر دارد، با افکاری خاص و دیدی جالب به عشق.
بیتا، زنی عکاس و هنرمند که شعر نیز میگوید و برعکس آرش نگران آینده نیست و بیشتر در گذشته سیر میکند.
اگر به دنبال کتابی رمانتیک هستید با چاشنی فلسفه و از خواندن پاراگرافهای طولانی فلسفی لذت میبرید،خواندن کتاب "روزها و رویا " از "نشر چشمه" احتمالا میتواند برای شما خوشایند باشد.
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
«روزها و رؤیاها» یک رمان فلسفی با داستانی عاشقانه است.نویسنده در این کتاب بیش از آنکه داستانپردازی و قهرمانپروری کند دست به مرور و بازخوانی آثاری میزند که دوستشان دارد، با ایدهها و مفاهیم بازی میکند و به نوعی فلسفه میبافد؛ اتفاقی که در کتاب شکل چندان دلچسب و موفقی نداشته و به مذاق خوانندهی در پی «قصه» خوش نمیآید. «روزها و رؤیاها» پنج فصل دارد: «سرخوشی، زیبایی، جاودانگی، سفر و بخشایش».به عنوان خوانندهای که در رمانها بیش از هر چیزی به دنبال «قصه» و «قهرمان» است دست خالی برگشتم. یک رمان ۲۰۰ صفحهای که شاید بدون اغراق ۵۰ صفحه هم برایتان قصهگویی نمیکند. اثر، ترکیبی است از فلسفهبافی، کپشننگاری و بریدههای به یادماندنی از بسیاری از آثاری که تا بهحال خوانده و دیدهاید و دوستشان داشتهاید.ناگفته نماند که این جهان برای کسانی که خیلی به دنبال قصه نیستند و از خواندن پاراگرافهای بلند فلسفی لذت میبرند، احتمالاً خوشایند است.
داستان، سه شخصیت اصلی دارد. آرش آسایش، ستارهی موسیقی «متفاوت»، ادبیات فرانسه خوانده، دلزده و کنارهجو تقریباً از همه چیز. بیتا بهشتی، عکاس و هنرمند و تا حدی شاعر که در زندگی به دنبال عشق و رابطهی امن میگردد؛ از ازدواج قبلیاش دختری هشت ساله به اسم هانا دارد، دختری همانند مادرش علاقمند به کتابها، بهانهجو و البته افتاده میان کشاکشهای عشقی مادرش. هانا حالا مهمترین مانع پیشبرد رابطهی آرش و بیتا است که خیلی اتفاقی در جریان یک مهمانی با هم آشنا شدهاند.
ماجرای کتاب همانطور که حدسش را میزنید یک قصهی عشقی است. عاشقانهای که نویسنده احتمالاً به عمد با کمترین پیچیدگی و خیلی دم دستی پرداختش کرده تا وسط جنگل شلوغی از فلسفهبافی و تکهخوانی خیلی سهل حاصل شود. به نظر میرسد که قصهگویی، پرداخت پیرنگ، خلق کردن شخصیتها و جان دادن به قهرمان اصلی در این رمان برای پیام یزدانجو دغدغه نبودهاند. کتاب اگرچه در ژانر رمان نوشته شده اما گویا قرار بوده قبل از هرچیزی ایدهها و عقاید نویسندهاش را یدک بکشد، ظرفی لبالب از هر آنچه که در سر نویسنده دربارهی دنیا و مافیها میگذشته است.راوی وقتی قرار است به هر یک از سه نفر اصلی داستانش نزدیک شود، به جای آنکه دریچهی تازهای از جهانی متفاوت را به رویمان بگشاید در همهجا به دام همین نوع از حرف زدن میافتد. در حالیکه زندگی و تفکرات هر کدام از شخصیتها در یک رمان خوب، راویِ دانای کل را سر منبرِ متفاوتی مینشاند.اعمال و جهانبینی شخصیتها در رمانهای بسیاری دستمایهی مونولوگگوییهای راوی، خارج از قصهگویی میشوندجز اینکه نویسنده در فضاگردانی ناموفق است و کل کتابش انگار در یک اتاق دربسته، گیر افتاده با یک خطیب پرحرف روایت میشود، ماجرا همان قصهی خوب نداشتن است. آرش و بیتا آنقدری بدون شناخت و غیرمنطقی با هم ازدواج میکنند که خواننده فقط میتواند به این فکر کند که نویسنده از ترس تیغ سانسور همخانگی سوژههایش را به ازدواجی بیسروته بدل کرده اما این بیمنطقی و عدم باورپذیری در جاهای دیگر کتاب هم بدون این توجیهات تکرار میشوند!روزها و رؤیاها قائمبهذات نیست، قائم است به آثار دیگر و به ژانری دیگر که این روزها به نام «جستارنویسی» میشناسیمش. به دنیای ادبیات، سینما، موسیقی و فلسفه تکیه میکند و وقتی که شعرهای غزل غزلهای سلیمان، تکهپارههای کتاب مقدس یا جملاتی از نامهی خودکشی ویرجینیا وولف را در میان سطرهای داستانش میتند، نتیجه خوب از آب درنمیآید. چگالی و وزن قصهی اصلی کتاب گنجایش این وصلهها را ندارد و این میشود که کتاب علیرغم لحظات درخشانش به اثری نه چندان خوب بدل میشود.در حین خواندن بعضی سطرها و بسیاری تکههایی از کتاب از خودت میپرسی که حیف نبود نویسنده، این جستارهای پرخون را در رمانی با داستانی از یاد رفتنی تلف کند؟ چطور چنین نویسندهای که این سطرهای به دور از کلیشه را نوشته، میتواند آن داستانهای فرعی سیاسی را که چندان خوب از آب درنیامدهاند به تن شخصیتهایش سوار کند؛ (قصهی انتشار یک توبهنامهی جعلی به نام آرش که بعد از ماجراهای سال ۸۸ به او نسبت داده میشود و…) آیا اگر نویسنده در طول کتاب به فضای سیاسی در دورههای مختلف در ایران اشارههای گذرا نمیکرد قصهاش چیزی را از دست میداد؟😑😐
حجم
۱۶۵٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۰۳ صفحه
حجم
۱۶۵٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۰۳ صفحه
قیمت:
۴۵,۰۰۰
۲۲,۵۰۰۵۰%
تومان