
نظرات کاربران درباره کتاب تیرانداز درازکش
۲٫۰
(۵)
a soul
انتظارم خیلی زیاد بود و کتاب به هیچوجه در حد انتظارم ظاهر نشد. رسما ذوقم کور شد. منتظر بودم شگفتزدهام کنه مثل دزد فومی ناکامورا اما به هیچ وجه، به هیچ وجه در این حد و اندازهها نیست. در واقع انگشت به دهن موندم از شدت بد بودن( برای من البته). با ذهنیت دایرهی سرخ و سامورایی، نمادهای سینمای نوآر فرانسه در دههی ۷۰ رفتم سراغش و ... منتها مسئلهای که نمیدونم اینه که ترجمه فاجعه است یا خود کتاب؟ به احتمال زیاد ترجمه. چون نمیشه منکر شهرت و محبوبیت این کتاب شد. جملهبندیها خیلی بد بود و سانسور خیلی زیاد. اون سه نقطهها که مثلا قرار بود عملکردی هوشمندانه باشه جهت حالی کردن مخاطب که خب اینجا سانسور شد به شدت رو اعصاب بود. خب ژانر نوآر همینه. فِمفِتال داره . اونوقت فمفتال رو جوری سانسور کردید که به نظرم حضورش بیشتر شبیه پیامهای بازرگانیه. مترجم گرامی به خودش زحمت نداده هیچ کدوم از اسامی و مکانهایی که به وفور تو کتاب به کار رفته رو شده در حد دو سه کلمه توضیح بده. حالا ترانهها و خوانندهها و فیلمهایی که ازشون نام برده میشه بماند. از گفت و گوها نگم که فاجعه است. هُش؟ تو صحنهی حساس هُش؟ اسکل؟ واقعا اسکل؟ حیف از اهنگ chi mai انیو موریکونه جان که پلی کردم کتاب بیشتر به مذاقم خوش بیاد (شایان ذکر است که اینها وحی منزل نیست و صرفاحس من به کتابه) .
بالاجا کیشی
مارتین تریه، دَخلِ آخریننفری را هم که "شرکت" بهاش سپرده بود را درآورده بود؛ رفته بود سراغ رئیس، تا خودش را بازنشسته کند. حتی پیشنهاد وسوسهکنندهی دویستهزار فرانکیِ رئیس برای قتلِ بعدی را هم به بیاعتنایی رد کرده بود. دوستدخترش را هم که آمده بود تا حالواحوالی ازش بپرسد را با خونسردی و بیاحساسی دست به سر کرده بود. مارتین ده سالی بود که وارد این کار شده بود. اولش را هم از ارتش شروع کرده بود؛ به تولوز رفته و در ارتش اسم نوشته بود. نه به خاطر علاقهاش به جنگ و نه به خاطرِ عقایدش، که انگاری در چنتهاش اعتقادتی در کار نبود؛ که فقط و فقط واسه پول بود که به ارتش پیوسته بود. وقتیکه سرِ نترس و کشتنِ دقیق و بیاحساسش، نظر خبرنگاری را توی یکی از مأموریتهای ارتش، جلب کرده بود؛ مارتین تریه جذبِ "شرکت" شده بود.
ده سالی برای "شرکت" آدم پشتِ آدم بود که کشته بود. سریع و دقیق. بیتفاوت به تکتک هدفهایی که با کلت و یا که تفنگهای جورواجور، سرشان را سینهشان را...نشانه رفته بود. رفته رفته یک قاتل خونسردِ ماهر از آب درآمده بود. حالا هم بعدِ ده سال، سراغِ محبوبِ دورانِ نوجوانیاش توی شهر نوزاک آمده بود تا به قولی که به او وعده داده بود، عمل کند. تریه، انگاری جز رسیدن به او، هدفِ دیگری توی زندگی نداشته بود. ولی محبوبش شوهر کرده بود. و تریه اینچیزها حالیاش نبود.
تریه کم حرف میزند. بیسر و صداست. تحتِ تأثیر کسی یا چیزی قرار نمیگیرد. کمتر صحنهایست که به جز بیتفاوتی و خونسردی بتواند چیزِ دیگری از احساسهای احتمالی درونی او را برملا کند. حتی گریهها و التماسهای دوستدخترش را هم به چیزی نمیگیرد. ولی با این همه قتلِ گربهاش "سودان" او را دیوانه کرده بود. دوستش استنلی هم که به دستِ خدم و حشمِ رئیس افتاده بود؛ دست روی دست نگذاشته بود. باز دستش را به خون یکی دیگر آلوده کرده بود که بتواند فقط استنلی را نجات بدهد. تقاصِ سکوتش را سر عمل درمیآورد. هرچقدر که در حرفوسخن دچارِ کمی و کسادیست در دست به عملزدن، لاقید است. تر و تمیز و فِرز است در دست گرفتنِ اسلحه. در نشانه رفتن و کار با اسلحه. سکوتِ او ناشی از زندگیایی است که پشت سر گذاشته است. تریه پیش پدرش و دوستِ پدرش دِدِه بار آمده بود. مادرش او را که به دنیا آورده بود با رانندهی ماشینسنگینی که دو روز را به خاطر محور شکستهی ماشینش در نوزاک میگذرانده؛ فرار کرده بود. تریه توی مدرسه هم نتوانسته بود؛ دختری را مالِ خود بکند. به نظرشان، تریه بیکلاس بود. حتی شرکتِ در کلاسهای بدنسازی هم نتوانسته بود که کاتالیزورِ او باشد برای جلب نظر یک دختری از کلاسشان. توی شهرشان هم پدرش را "بچهپولدارهای بیآبرو و نامرد دوره کرده بودند. با او در همهی بارها گشته بودند. همین که پدرش از خود بیخود شده بود، دلقکبازیهایشان سرِ او شروع شده بود...." تریه نمیتوانست ساکت نباشد. تریه سرشار از حس انتقامجویی بود و خشمِ درونش با کشتنِ آدمها تسکین پیدا میکرد؟ تریه حتی پول کلانی را هم که از راه آدمکشی به جیب میزند؛ جایی خرج نمیکند. ولخرجی و عیاشی نمیکند. تنها انگیزهی تریه از به دست آوردن این همه پول درشت، شاید سر بلند کردنِ پیش محبوبش بود. پولِ درشت، میتوانست که مقبولیتی برایش دستوپا کند پیشِ پدرِ بدجنس محبوبش؟ حالا هم که داشت دست از کارِ قاتلی برمیداشت؛ انگاری میخواست به احیاء رؤیای نوجوانی خود، جامهی عمل بپوشاند. هم میرفت حسابِ تکتک آنهایی که پدرش را مسخره کرده بودند؛ کف دستشان بگذارد؛ هم که میتوانست دستِ محبوبش را بگیرد و برود خانهی بخت و اقبالش.
فضای سرد و خالی از احساسی که به کل کتاب نشت کرده است؛ انگاری همان ترفند نویسنده است که بتواند شخصیتِ مارتین تریه را خلق کند. هیچجا چیزی از درونیات و خلقیات و احساسهای تریه، ذکری به میان نمیآید. از توصیفات احساسی و قضاوتهای نویسنده هم، خبری نیست. به صرف ثبتِ رویدادها و حوادث اکتفا میشود. مکانها و موقعیتها بیشتر موردِ توصیفِ نویسنده قرار میگیرد تا شخصیتِ خودِ آدمها. نویسنده با صبروحوصلهای که به خرج میدهد. با خودداریایی که به کار میبندد که قلمش، پُر حرفی نکند. وِراج نباشد. ولی در عینِ حال، با توصیفی دقیق و متناسب، توانسته است که در خلقِ حالوهوای قاتل سنگدل موفق از آب در بیاید.
حجم
۱۷۸٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۶۱ صفحه
حجم
۱۷۸٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۶۱ صفحه
قیمت:
۳۶,۰۰۰
تومان