
نظرات کاربران درباره کتاب پستچی همیشه دوبار زنگ می زند
۳٫۳
(۵۰)
a soul
یکی از کتابهای معروف جنایی ِقرن بیستم که در سال ۱۹۳۴ چاپ شد و سالها بعد فیلمی با بازی جک نیکلسون هم با اقتباس ازش ساخته شد. داستان ولگردی به نام فرانک که روزی سر از یه رستوران بین جادهای در میاره و عاشق کورا، یعنی زن صاحب رستوران میشه. با پیشنهاد کار صاحب رستوران اونجا میمونه و این موندن آغازی میشه برای سلسله حوادث تاریک قصه.
قصهای حرفهای با روایتِ جذاب اما سیاه. پر از یاس و ناامیدی و شخصیتهای در راه سقوط.
خوندنش تجربهی خوبی از ژانر جنایی میتونه باشه.
a soul
fly یک روح هم خوبه 🌱🌱🌱
fly
مری 😂
باید جفت اسم هاتو یکی کنی بهت انگ سرقت معرفی کتاب نزنن😂
کاوشگر
چرا تو بخش داستان ایرانیه این کتاب؟...
IMojtaba
این کتاب جزء ۱۰۰۱ کتابی هست که باید قبل از مرگ بخوانیم . کتاب کم حجم و خوبی بود ، اما اگه یکم روی ترجمه اش کار میشد خیلی بهتر میشد .
به یاد خسرو
شروع، میانه، پایان بندی خوب
عاشقانه ی نامتعارف
ب. قاسمی
خیلی برام جذاب نبود. تا آخر داستان خوندم تا شاید به یه نقطه اوج برسم ولی خیلی اتفاق خاصی نیوفتاد.
MTA
بدک نبود. انتظار داستان قشنگتری رو داشتم، از اینکه خوندمش پشیمون نیستم و به نظرم میتونه آموزنده هم باشه، ولی در اون سطحی که گفته میشد نیست و من خیلی بیشتر از اینها ازش انتظار داشتم. در صورتی که همه رمانهای خوب رو خوندید و دلتون یه چیز جدید و سبک میخواد انتخاب بدی نیست.
وحیده
زیاد تعریف این کتاب رو شنیده بودم ولی کتاب بسیار معمولی بود
آزاده
داستانش خوب بود اما ترجمه اش روان نبود
Ghazal Hashemi
اولا بگم کتاب ۷۶ صفحه ست و مشخصه به شدت سانسور شده،
بعد اینکه داستان خوبی داره و البته غم انگیزه
بهنوش
ترجمه افتضاح بود،داستان هم خیلی بد بود
سایه ز.الف
ترجمه اصلا خوب نبود تمام حس داستان رو گرفته بود
و داستان هم جذابیتی نداشت
M.b
هیچ فکر نمیکردم کتابی که این همه معروف شده چنین داستانی داسته باشه که حتی اسمش به محتواش نیاد!
بالاجا کیشی
فرنک یک ولگرد، یک کولیست. اصلن نمیتواند یکجا بند بیاید. خانهبهدوشیست که تعلقخاطر به جایی و کسی ندارد. البته عدم تعلقخاطر به یک کسی را نمیشود در مورد او با اطمینان گفت. چون اصلن او کسی را ندارد. فرنک یک آدم عاطل و باطل و بیکس و کار است. آنروز هم از توی یک کامیون یونجه پرتش کرده بودند بیرون. شبِ قبلش دوروبرِ کامیونه ول چرخیده و بهمحض اینکه خزیده بود زیر برزنتش، زودی خوابش بُرده بود. ولی تا وقتی راننده کامیونه فهمیده بود؛ یک سیگاری بهش داده و از پشت کامیون پرتش کرده بود توو جاده. فرنک هم کلی که جادهی خالی را گز کرده بود؛ حالا از یک غذاخوری کنار جادهای سردرآورده بود که یک یونانی با زنش "کورا" توش کار میکردند. فرنک صرفن برای اینکه یکنهاری شکمش را از عزا دربیاورد؛ در شستن بشقابها و کاروبار غذاخوری کمکی به یارو یونانیه کرده بود. ولی انگاری مثل همیشه که خواسته بود؛ دوباره راهی جادهها و زندگی کولیوار همیشهگی بشود؛ نتوانسته بود. انگاری یک اتفاقی توی دلش افتاده بود. گویی به یک نگاهی دل به کورا زن یونانیه باخته بود.
زمینگیر شده بود. جاگیر آن غذاخوری. البته یونانیه هم بیخبر از عاشقیت فرنک، اصرارش کرده بود که پیش آنها بماند و به آنها در کاروبار غذاخوری کمکشان کند.
فرنک مانده بود. فرنک مانده و فهمیده بود که کورا از همسرش بدش میآید. اصلن از بوی بدن او چندشش میشد؛ حالا انگاری که فرنک و کورا، یکدل که نه؛ صد دل عاشق همدیگر شده بودند.
عاشق زنی شدن که همسرش، همکارت هست. بیخ گوشت داره زندگی میکنه؛ کار به نابسامانی بردن است.
کورا و فرنک، نقشه میکشند که او را سربهنیست کنند و بههر راه ممکن از غذاخوری بزنند به چاک و بروند در جایی دور زندگی را ازنو آغاز کنند.
داستان در نیمههای نخست قرن بیستم در آمریکا رخ میدهد. فرنک آدم بسیار ساده و بیآزاریست. ولی قاتل است. یک روزی را بدون اتفاقهای آنچنانی در زندگیاش سپری نکرده است. دائم در گذراندن حبس خود در این زندان و آن یکی زندان بود. ولی با اینهمه، خواننده باوجود آشنایی با سرشت و سرنوشت فرنک، با او هم دل میشود. دوست دارد او در نقشهی قتلش با کورا معشوقهاش بر علیه یونانیه موفق شوند. بیآزاری فرنک در قاتل بودن او نیست. بیآزاری او در دلیست که به راحتی و بدون آلایش میبازد. در زندگی آواره و کولیواریست که دارد سپری میکند. در ابنالوقت بودنش است. اینکه در بند امروز و فردا نیست، او آسمانجُلیست که خوشی لحظههایش را شکار میکند.
نویسنده در خلق این داستان، بینهایت متبحر است. به قلمی ساده و روان و عاری از پیچیدگی، داستانش را روایت میکند. آنچنان به زیروبم شخصیتهای داستانش مسلط است که میداند به چه زبانی آنها را در صفحات این کتاب لاغرش، احیاء کند. زبان ساده و روان داستان، مهارت اصلی نویسنده است. گویی او در اوج تسلط به قلم و به کار گرفتن کلمات و جملات در خدمت داستان خویش است. هم داستان خوبی در چنته دارد. هم به نحوهی روایتش مسلط و آگاه است. علیرغم اینکه تقریبن معماهای داستان، برای خواننده حلشده است؛ ولی نویسنده در کشش و جذابیت داستانپردازی آنچنان چیرهدست است که خواننده را تا انتهای داستان با خود همراه میکند.
و کتاب به این زیبایی و پرجاذبه، البته به ترجمهای بسیار خوب وارد بازار کتاب شده است. مترجم به نظر میرسد به خوبی از عهدهی کار درآمده است. انگاری که اصلن داستان به زبان فارسی نوشته شده است و زبان دیگری این وسط در کار نبوده است. البته جناب #بهرنگ-رجبی آنچنان در کار خود خبره هستند؛ که بتوان انتخاب هر کتابی را جهت مطالعه، بهرؤیت اسم او بهعنوان مترجم، با خیال آسوده انتخاب کرد.
گیله مرد
خیلی خوب و روان بود. خیلی وقت بود کتابی را یکسره نخوانده بودم. نحوه روایت من را یاد «جایی برای پیرمردها نیست» میانداخت، گرچه که فضایشان بسیار از هم متفاوت بود. اما انگار امضای رمان آمریکایی را دارد.
داستان در مورد یک قتل است در بستر یک ماجرای عاشقانه. از ابتدا تمام جزییات جنایت را میدانیم اما روند داستان بسیار خوب و جذاب پیش میرود و پایانی غافلگیرانه دارد.
لذت بردم.
زهرا
کتابی در ژانر جنایی بود که به من حال و هوای کتاب "تو" رو داد بجای این کتاب، "تو" رو پیشنهاد میکنم. متن ساده و روانی داشت ولی با ترجمه کتاب مشکل داشتم بنظرم میتونست متن ها عین به عین ترجمه نشه و جمله بندی بهتری داشته باشه.
محسن م.تراکمه
یک داستان جذاب جنایی با یک پایانبندی غافلگیر کننده!
elnaz
من کتاب چاپ قدیمشو داشتم و خوندم بدون سانسور بود. با این کتاب مقایسه کردم واقعا فاجعست. چجوری با اینهمه سانسور این کتابو خوندید؟
محدثه
من خیلی دوستش داشتم خیلی قشنگ بود
AS4438
نمیشه خوند،مشکل ازترجمه یاهرچیزدیگه است کتاب خواندنی نیست،شاید من مشکل دارم ولی جملات بی معنی، فهم مطالب راسخت کرده، درکتاب دیگرنویسنده اسم این کتاب آورده شده بود وکتاب خوبی هم بود، ولی این کتاب را نتوانستم ادامه دهم.
حجم
۱۰۰٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۱۴۰ صفحه
حجم
۱۰۰٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۱۴۰ صفحه
قیمت:
۳۵,۵۰۰
تومان