نظرات کاربران درباره کتاب میرزا مقنی گورکن

از بغل جیب، جعبه سیگار نقره اش را در می آورد و همینطور که با طمانینه مشغول پیچاندن سیگارش می شود، خودش را معرفی می کند: میرزا مقنی گورکن! آونگ وار است میان کندن زمین برای آب حیات یا خانه ای برای ممات. دوان دوان است برای زندگی بخشیدن به اهالی روستا و در اضطراب مرگ هر کدامشان ملک الموتی است که نمی خواهد در صور مرگ بدمد. نه تنها در فصل آخر قصه اش که از همان ابتدا همیشه در استیصال «انتخاب» است و انتخاب همان است که آدمی را «آدم» کرده و به واسطه «سیبی» هبوطش را رقم زده. داستان به عنوان اولین اثر نویسنده اش، به قدر کفایت قوت دارد و خواندنی است، به اندازه اش رازهایی در دل خودش دارد که ترغیبت کند پا به پای میرزا بروی. روایت ساده است و بی ادعا، توصیفاتش خوب و گیراست. اما پایانش! پایانش را بیش از هرچیز دوست داشتم، رضایت بخش و غافلگیرکننده بود.

کتاب را نخوانده ام ولی با توجه به آمار نامتعارف نظرها و امتیاز خوانندگان در مورد کتاب، احتمالا اشکالی وجود داره. بیشتر نظر ها در فاصله ۲۷ فروردین تا دوم اردیبهشت ثبت شده و تقریبا تمام نظر دهندگان در این بازه، عکس پروفایل ندارند و فقط در مورد همین کتاب و با متن های دو یا سه کلمه ای، امتیاز کامل داده‌اند.🤨🤨

داستان رو خوندم واقعا چیزی که خیلی برام لذت بخش توصیف فضای داستان بود برای لحظاتی خودم رو در محیط روستای جیران و سر کله زدن با مشت قربان و کدخدا حس کردم از این تخیل قوی و طرز بیانش در داستان واقعا لذت بردم هر چند هنوز هم فکر میکنم جا برای پیشرفت داره ولی به عنوان داستان اول بسیار بسیار عالی بود مطمئنم کار پر مخاطبی خواهد شد و مورد استقبال قرار خواهد گرفت.

داستانتون رو مطالعه کردم قلمی زیبا داشتید ولی متاسفانه نتوانستم با ان ارتباط مستقیمی پیدا کنم امیدوارم موفق باشید

به به آقای یونس اشکانی باور کنین این ۵ ستاره روفقط به خاطر تقلای شما و اینکه از این به بعد دیگه نرین تا کتاب های بقیه رو خراب کنین دادم درضمن کتاب فامیلتون رای ش از هزار گذشت ولی دریافت اش رو یه نگاه بنداز 😂😂😂 به خاطر روی ماه شما یه دریافت رو به کتاب فامیلتون اضافه کن ،چون من شروع کردم به خوندنش...😊😊😊

سلام ا شیوه نگارش و موضوع خیلی. برایم گیرا وجذاب نبود با این حال تا آخر خواندم تا رای عادلانه دهدم. موفق باشید

بسم‌الله الرحمن الرحیم هنوز هدف نوشته‌شدن داستان بما هو داستان که هیچ نتیجه اخلاقی، اجتماعی و... ندارد را نفهمیدم. حتی اگر رتبه اول یک مسابقه داستان‌نویسی باشد.

همینجوری نشستنده بودندی که ناگهان در فکر عظیمی فرورفتم: توصیه ی این حکیم به این برنامه ی فرهنگ و هنر: ما تو این صفحه یه کتاب داستان ِ رایگان میبینیم و میبینیم چقدر نظرات درموردش زیاده و چقدر طرفدار و منتقد پیدا کرده. خب حالا این موضوع به کنار... به شخصه خیلی علاقه دارم وقتمو با کتب علمی بگذرونم... (+داداش چه ربطی داشت فازت چیه؟ -بصبری! میفهمی!) من تو این فکر بودم مردم جدیدا دیگه نمیخوان سرگرم شن وقتی نظام جهانی داره تشویق میکنه انسان هارو رو به خوندن کتاب: قطعا هرانسانی دلش میخواد بجای اینکه دوازده تا کتاب رمان بخونه و یه چیز رو یاد بگیره بیشتر دلش میخواد یه کتاب علمی بخونه و دوازده تا چیز یاد بگیره (اگه کمرتون شکست من فیزیوتراپ خوب سراغ دارم) حالا فرض کنین این اپلیکیشن بجای این همه داستان رایگان یه کتاب علمی صوتی بذاره(یا چاپی اصلا فرقی نداره)که مردم استفاده کنن(دراینجا استفاده یه معنی دیگه رو میده!!!مثل لذت بردن از بیشتر شدن سواد)

فضاسازی نگارش جذاب سوژه های غریب نماد سازی های رازآلود اینها چیزهایی که نویسنده برای نوشتن نیازشون داره اما کافی نیست هنر نویسنده اینه که با بهترین مصالح بهترین بنا رو بسازه مصالح خوبی داشت ولی ترکیب جالبی نشده بود روحی که تمام داستان را در بر بگیره و بهش معنا بده وجود نداشت

نویسنده جوان از نسل دهه ۶۰

بد نبود

داستان خوبی بود توصیف فضای داستان را دوست داشتم و میشه گفت تونستم ارتباط بگیرم با داستان و این ها همه باتوجه به تجربه اول نویسنده بود به امید پیشرفت توی کارهای بعدی شما.

عالی 🌹

بدنبود

پشمال، مولا امان، زمینج، کهکین، ... ادای دین بوده؟

از تاریکی داستان خوشم اومد، مخصوصا اومدنه فراز داستانو جمع و جور کرد، اگرچه توی فیلم و رمان بلند چندان غافلگیری آخر داستانو توصیه نمیکنن اما، اینجا جالب بود، چون زمینه ش رو چیده بودی اگر چه نسبت به گذشته های دورتر قلمت پخته تر شده؛ اما من همون چرک نوشته های دانشجویی رو هم دوست داشتم موفق باشی پسر؛

نگارشتون واقعا قابل تامله یک سری جریانات گنگ که با ظرافت تمام کنار هم چیده شدن تا خواننده رو متحیر از اتفاق بعدی کنه سیب سرخ برای به زمین اومدن... خسته نباشید^^♡

مشق شب توی نشتارود جواب داده مثه اینکه...😉😉

چرا نظر من پاک شده؟ حالبه واقعا. انقدر ترسیدین

داستان شما روایت گنگی بود وبر اساس یک خواب موضوع شکل گرفت ...واینکه چرا عاقبت طلعت ومیرزا اینقدر بیخود بود 😞😞😞😞

شخصیتهای تو داستانت خیلی قابل لمس بودن خوشم اومد👌🌹

یکی از اتفاق های خوب سال ۹۸🌺💖

تاکنون داستانی به این زیبایی و دلنشینی نخوانده بودم💖

نویسنده ی از دیار کردکوی

من داستانتون رو مطالعه کردقلمتون جدا قوی ولی متاسفانه این قلم رو می تونستید در موضوعی جذاب تر بیان کنید امیدوارم موفق باشید

از اول تا آخر داستان، هر لحظه‌اش رو غافلگیر شدم اما بزرگترین اتفاق غیر منتظره پایانش بود! یک داستان عالی با توصیفات فوق العاده، انگار داشتید فیلم نگاه میکردید تمام جزئیات همونقدر واضح در ذهن انسان نقش میبست. مدت‌ها بود چنین کتاب خوبی نخونده بودم. هنوزم تو حیرت پایانش هستم. واقعا پیشنهاد میکنم بخونیدش.

داستان جالبی داشت ولی خیلی سریع تمومش کردن😐 میتونست ادامه داشته باشه😊

داستان یک روستا با مردمی به شدت نادان و قدر نشناس مردمی که از هر چیزی حتی مرگ آشنایانشون طنز میسازن! میرزا قهرمان داستان مردی که شخصیت کینه ای داره و مردمی رو نجات میده که علاقه ای به نجاتشون نداره! نوع ادبی داستان گنگه درون مایه گنگه هدف داستان گنگه! پردازش ها ضعیف و سطحی هستن و مخاطب با جریان و اتفاقات نمیتونه ارتباط برقرار کنه در مجموع نویسنده قصد خلق یه اثر ماندگار نداشته و فقط خواسته چیزی نوشته باشه

اصلا خوب نبود.

پیروز باشی علی جان🌺

عاشقانه دوست داشتنی

ایشالله داستان های بعدیتون هم همینطور باشه

فوق العاده پر تلاطم

ایول برادر عزیز عالی بود

سالاری دادا

بسیار عالی و دلنشین...

جذابیتی ندارد

من الان. تا صفحه 83خوندم خیلی جذابه

محتوای جذابی داشت

خیلی خوب بود

افتخار میکنیم به جوانهای. کردکوی

افتخار درزی ها کردکوی💖

موفق باشی علی جان

ممنون از تداوم در روند قصه تون

خوشمان نیامد

نسخه اول چی بود این چیه 😂👌👌👌

عاشقانه بود ولی میتونست بلند تر باشه داستان😊🌹💖

شاید شگفت زده نشدم اما، به هیچ وجه حوصله بر هم نبود برای اولی فاکتور خوبیه

بسیار بسیار خرسند شدم از نگارش شیوای شما🌺❤

داستان دیالوگ محور خوبی بود...