نظرات کاربران درباره کتاب قلعه
۴٫۹
(۱۲)
کاربر 3916746
کتاب خیلی خوبی بود،کاملا خواننده با خواندنش احساس میکرد در همان زمان ها ست،عالی بود.
جواد گائینی
جناب مهندس محمد زاده عزیز قلم زیبای شما را پسندیدم و این کتاب با تمثیل های زیبایش من را به یاد خاطرات خودم واداشت .از اینکه این کتاب خوب را به رشته تحریر درآوردی ممنونم باز هم برای ما بنویس.
کاربر 8859931
نثر کتاب خیلی روان و صمیمانه بود. برای من خواندن کتاب قلعه موجب یادآوری نعمات و موهبت های زندگی در زمان کنونی شد. و اینکه در گذشته ای نه چندان دور زندگی چقدر سخت بوده و حتی ابتدایی ترین چیزایی که الان برا فقیرترین خانواده ها عادی هست، برای عموم مردم حتی غیر قابل تصور بوده.
اینکه
قدردان داشته ها و موهبت های زندگی باشیم،
زندگی رو سخت نگیریم. قدر
آرامش، و حتی چیزایی که الان بدیهی هستن مثل خورد و خوراک و پوشاک، شغل، درآمد،تحصیل و... رو بدونیم.
نسل ماها با یک اختلاف صد ساله در زمان تولد ممکن بود سرنوشتی بسیار سخت میداشتیم.
یه نکته جالب دیگه پسر قهرمان داستان بود که پاسپورت آمریکایی داشت و سوگند وفاداری به آمریکا خورده بود. واقعا الان اگه جنگی پیش بیاد وطن اون ایرانه یا آمریکاست...
afsanae sanaei
بسیار عالی و لذت بخش .
کاربر 8873468
کتاب بسیار روان با توصیف قوی و نمادهای زیبا...از خواندن کتاب لذت بردم
کاربر 8873229
کتاب با متنی بسیار روان نوشته شده است و با خواننده خود زود ارتباط برقرار میکند
کاربر 3257903
با ۳۰ هزار تومان،سفری داشتم به ده ۳۰،آن روزها که من نبودم، اما دردهای جامعه آن روزها مثل دردهای آلان جامعه بود،،نکته پنهان عشق در این صفحات(انگار دنیا رو سرم آوار شد) منتظر بودم بیشتر ازش بشنوم
Donya mzf
بسیار عالی
کاربر 8665806
داستان قلعه مبتنی بر خاطرات یک فرد است و در اغلب داستان بصورت تک گویی راوی دنبال می شود و شیوه روایتگری آن بصورت اول شخص می باشد. داستان متنی ساده، روان، بدون پستی و بلندی و بشکل محاوره دارد و به همین دلیل خیلی زود با خواننده ارتباط برقرار می کند
کاربر 8665814
نماد ها و کهن الگو ها را به وفور می توان در این رمان یافت. شخصیت های اصلی و فرعی داستان هر کدام نماد یک خصیصه و واقعیت در جامعه توصیفی می باشند. سهراب و بخو تقریباً هم سن هستند و هر دو در خانواده های فقیر زندگی می کنند اما سرنوشتی متفاوت دارند. بخو نماد کار و تلاش همراه با تفکر و درس آموزی از وقایع گذشته است که می خواهد در کار خود پیشرفت کند اما سهراب نماد کار بدون تفکر است که نمی خواهد تغییری ایجاد کند. در نهایت بخو می ماند و روز به روز رشد می کند و سهراب سرنوشتی جز نیستی ندارد.
زهرا صادقی
قلم روان نویسنده بسیار ستودنی است و باعث میشه هنگام مطالعه کتاب براحتی باهاش ارتباط برقرار کنید.
کاربر 8858574
داستان با بهار شروع میشود نماد زندگی و شادابی،راوی داستان اول شخص مفرد اطلاعاتی مختصر راجع به شغل و زندگی شخصی وگذشته خود ارایه میدهد واینکه ۷فرودین تولد ۶۰سالگی اوست وگریزی میزند به گذشته که چرا در قدیم تاریخ دقیق شناسنامه مشخص نبوده و اینکه خانواده ها چرا به روز تولد اهمیت نمیدادند و کلماتی در باب اهمیت روز تولد بیان میکند که میشد حذفش کرد وبعد متوجه می شویم که روز تولد واقعی راوی اول مهر بوده نه ۷فروردین .
درادامه راوی به شکایت از کثیفی هوای تهران و شیشه های دفتر ودود وگرمی هوا و حتی بارون که باعث سردرگمی کبوتری شده وشکایت از اتشنشانها که به نجات گربه میایند ولی کبوتر نه!
تااینجا داستان باشخصییت نفر اول قصه اشنا میشویم مردی متاهل ودارای خانواده اما بشدت تنها وبی حوصله ،ناامید وتاحدی مایوس و خودخواه و بنظر این فرد حتما متولد پاییز است نه بهار
شروع داستان ضعیف و خطی وبدون اینکه ذره ای احساس در اغاز در خواننده به وجود بیاورد
در ادامه مجددا راجع به تولد وبی معنی بودندتولد در گذشته حرف میزند که کاملا قابل حذف است و بیان مجدد اینها از حوصله خواننده خارج است
در ادامه نویسنده شروع به فضاسازی میکندفضاسازی بافت داستان و توصیف شهر و محله و فضای خانه ای که در ان متولد شده و بزرگ شده که به خوبی به تصویر کشیده شده است وبعد معرفی خانه های اطراف وادم ها ودر نهایت قلعه اسم شخصیت ها کاملا متناسب بامحل و زمان داستان انتخاب شده
شخصییت عام بهرام وپسرش بخی ،شخصییت زاررستم و پسرش سهراب،شخصیت زاغو و خواهرش هما واقای سعادت و حتی عمه به خوبی پردازش شده وتصویر استادانه ای از خصوصییات وفرهنگ و موقعیت مکانی و وضع اقتصادی این شخصیت ها و ان دوران به تصویر کشیده شده است.تا حدی که خواننده رنج سهراب وهماو..کاملا حس میکند وارتباط خوب و معناداری بااین شخصیت ها برقرار میکند وحتی برای مرگ سهراب گریه میکند.
اما شخصییت پدر ومادر و ارتباط انها با اسماعیل کمرنگ و در حاشیه هست ودرچند جا در گذشته از دیالوگهایی استفاده شده که تناسبی با روند شخصییت وزمان ندارد مانند دیالوگ اسماعیل وقتی میخواهد به تهران بیاید در رد هدایا.
واما هر چه اطلاعت فرهنگی و اقتصادی ان روزگار عالی توصیف شده اطلاعات تاریخی مبهم و گنگ هست
اشاره به گل نیلوفر ومهاجران یهودی اشاره ی خوبی بود
نویسنده از ابتدا خواننده رو به گذشته خود میبرد ولی نمیدانم چرا درصفخه۵۶مینویسد من قصد دارم داستان دوران کودکی تاقبل از مدرسه را براتون تعریف کنم چون از ابتدا این کار را انجام داده
در ادامه شروع به تعریف خاطرات دوران مدرسه تا کنکور میکند که درواقع خاطره نویسی است نه داستان
و برخورد اسماعیل با بمبک و لطف اسماعیل در حق او به فیلم هندی نزدیک میشود
واینکه مدام با تغییر زاویه دید داستان روبرو هستیم اما بین زمان و نظم حوادث در داستان هماهنگی بهتری میشد باشد
واینکه شخصییت اصلی داستان مسیله تعریف شده ای برای حل کردن ندارد و عنصر درام حضور کمرنگی داره و داستان خالی از کشمکش و نقطه اوج میباشد
وهمانطور که قبلاهم گفتم بیشتر شبیه خاطره نویسی است
در نهایت با عرض خسته نباشید به نویسنده گرامی در حیطه شخصییت پردازی واقعا داستان عالی است به امید داستان های بعدی
ژیلا بادپر
Donya mzf
اگر داستان را درست و کامل خوانده باشید راوی در زمان دانشجویی و بعد از آن برای مرگ اقوام به زادگاه خود بر میگردد یا به طرق دیگر با اقوام و دوستان خود در زادگاهش در ارتباط است.
Donya mzf
صحنه روبرو شدن راوی با صادق بمبک را مانند فیلم هندی خواندید. تقریبا درست است. میدانید چرا؟ چون برخلاف بقیه داستان در این صحنه تعلیق زیاد است.
Donya mzf
در ادبیات نوع interperative بر خلاف نوع escape تعلیق یا cliff hanger یا سوسپانس یا به قول شما سوپانس یا وجود ندارد یا خیلی کم است. در یک صحنه وقتی راوی داستان با صادق بمبک روبرو میشود تعلیق زیاد است. وجود تعلیق در داستان از ارزش ادبی آن می کاهد. داستان در این نوع ادبیات بدون پستی و بلندی است و قرار نیست شما را سورپرایز کند. در این نوع ادبیات نمودار فریتاگ هم چندان قاعده مند نیست و نقطه اوج برای خوانندگان آماتور خیلی قابل کشف نیست. در ضمن داستان بصورت تک گویی و خاطره از ارزش آن نمی کاهد.
حجم
۵۵۱٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۱۲۸ صفحه
حجم
۵۵۱٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۱۲۸ صفحه
قیمت:
۳۰,۰۰۰
تومان