نظرات درباره کتاب کیلمنی، بانوی باغ و نقد و بررسی خوانندگان | طاقچه
تصویر جلد کتاب کیلمنی، بانوی باغ

نظرات کاربران درباره کتاب کیلمنی، بانوی باغ

امتیاز:
۲.۱از ۱۱ رأی
۲٫۱
(۱۱)
ح. دوست حافظ
اولین بار که با ال. ام. مونتگومری و کتاب‌هایش آشنا شدم، هنوز ابتدایی بودم. آن وقت‌ها کتابخانه‌ی عمومی نزدیک خانه‌مان مجموعه‌ی آنی شرلی را داشت و من اولین بار کتاب‌های آنی شرلی را از آنجا گرفتم و خواندم. بعدتر، تبدیل شدم به یکی از خوانندگان پروپاقرص کتاب‌های او، و هر موقع کتاب جدیدی از او منتشر می‌شود چند وقت بعد، دیر یا زود راهش را به کتابخانه‌ی خانه‌ی ما هم باز می‌کند. این هم که فضای رمان‌ها و قصه‌های مونتگومری این قدر شبیه هم است و بعد از خواندن چندتا از کتاب‌هایش دیگر می‌توانم آخر قصه‌ها را کم و بیش پیش‌بینی کنم برایم خیلی مهم نیست؛ از همین فضا و شکل قصه‌پردازی خوشم می‌آید. توصیفاتش از طبیعت بکر و بی‌نظیر جزیره‌ی پرنس ادوارد، ماجراهای ساده‌ی کودکان و بچه‌ها و قصه‌های بی‌شیله‌پیله‌ی عاشقانه‌اش شاید خیلی هیجان‌انگیز نباشند، اما برای آنهایی که از این جور قصه‌ها خوششان می‌آید قطعا تجربه‌ی دلپذیری است. تا همین چند سال پیش، او را فقط به داستان‌های آنی شرلی، قصه‌های جزیره (که سریالش هم بارها از تلویزیون پخش شده و البته فرق‌هایی با داستان اصلی دارد) و نهایتا با مجموعه‌ی امیلی در نیومون می‌شناختند؛ اما چند سالی است که باقی کتاب‌های او نیز به فارسی ترجمه می‌شود و تقریبا هر سال می‌شود یکی از داستان‌های ترجمه‌نشده‌ی او را دید که به تازگی چاپ شده. یکی از جدیدترینِ این کتاب‌ها، رمان کیلمنی بانوی باغ (Kilmeny of the orchard) است. داستان از جایی شروع می‌شود که اریک، مرد جوانی که پدرش تاجر ثروتمند و مشهوری است، برای کمک به یکی از دوستانش مجبور می‌شود که به یک روستا برود و در آنجا در مدرسه‌ی روستا درس بدهد. دوستش که قبل از او معلم آن مدرسه بوده به شدت بیمار شده و نمی‌تواند کارش را ادامه دهد، و کس دیگری را هم غیر از اریک نمی‌شناسد تا به آنجا بفرستد. اریک درخواستش را قبول می‌کند و به آن روستا می‌رود؛ و خیلی زود بین مردم آن روستا پذیرفته می‌شود. همه چیز در آن روستا خیلی آرام و بی‌سروصداست و هیچ اتفاقی نمی‌افتد. اریک هر از گاهی به پیاده‌روی می‌رود و در جنگل‌های اطراف روستا گردش می‌کند؛ که یک روز، در یکی از همین گردش‌ها، صدای یک ویولن توجه او را به خود جلب می‌کند. نوای آن ویولن خیلی بهتر و خاص‌تر از هر ویولن دیگری است. اریک به دنبال صدا می‌رود و دختری را می‌بیند که مشغول نواختن ویولن است. او که مسحور صدای ویولن و زیبایی آن دختر شده، مدتی آنجا می‌ایستد و گوش می‌دهد و نگاه می‌کند؛ تا اینکه موسیقی به پایان می‌رسد و دختر برمی‌گردد و او را می‌بیند، و ناگهان چنان وحشت می‌کند که اریک اصلا انتظارش را ندارد. اریک سعی می‌کند به او بگوید که او هیچ قصدی نداشته، اما دخترک از ترس ویولنش را همان جا رها می‌کند و به سرعت فرار می‌کند. اریک نمی‌داند چرا دختر اینقدر ترسیده؛ هنوز خیلی چیزها هست که او راجع به آن دختر نمی‌داند. حتی خبر ندارد که دخترک لال است و به همین خاطر نمی‌فهمد که چرا هیچ جوابی به حرف‌های او نداده. عجیب‌تر اینکه نه فقط اریک، بلکه بقیه‌ی اهالی روستا هم راجع به این دختر و خانواده‌ی مرموزش چیز زیادی نمی‌دانند. اما اریک نمی‌تواند حتی لحظه‌ای به او فکر نکند... این داستان هم مثل داستان‌های دیگر مونتگومری، فضایی ساده و ماجرایی ساده دارد، و آنهایی که اینجور قصه‌ها برایشان کسل‌کننده است احتمالا از این یکی هم خوششان نخواهد آمد. البته حقیقتش این کتاب به خوبی رمان‌های درخشان و برجسته‌ی ال. ام. مونتگومری نیست، و اگر دوست دارید برای اولین بار کتابی را از او بخوانید، بهتر است با کتاب‌های دیگر و مشهورتر او شروع کنید. و در نهایت، در مورد ترجمه؛ ترجمه‌ی این کتاب خوب بود، ولی می‌توانست بهتر هم باشد. اگرچه هیچ جایی از داستان جمله‌بندی و مفهومش مبهم نبود، اما بعضی جاها واقعا می‌شد از کلمات بهتری استفاده کرد. مثلا: تیموتی با آن موهای مشکی مخملی روی کابینت نشسته بود و با جدیت تمام به انهدام لقمه‌های چرب مختلفی که سمتش می‌آمد مبادرت می‌ورزید.(ص137) همین باعث می‌شد که موقع خواندن کتاب گاهی وقت‌ها کمی توی ذوقم بخورد؛ البته فقط گاهی. از کتاب: پرسید: «کیلمنی، خوشت آمد؟» کیلمنی به آرامی لوح نوشتنش را برداشت و نوشت، "بله دوستش داشتم. ولی روحم را آزرد. نمی‌دانستم آدم می‌تواند چیزی را که آزارش می‌دهد هم دوست داشته باشد." (ص74) #چالش_کتابخوانی_۱۴۰۳
رقیه
ممنون از نظر زیبات میخواستم نسخه چاپیش رو بخرم و نظرت خیلی بهم کمک کرد
مامان پسرا
سپاسگزار نظر زیبا و دقیق شما هستم، خواندن توضیحاتتان لذت بخش بود.
کاربر 5486471
طبیعتا نسبت به بقیه اثار مونتگمری مثل ان شرلی و قصه های جزیره و قصر ابی معرکه نیست ولی فضای داستان قشنگ
minoo bararnejad
نسبت به دیگر آثار مونتگومری بسیار ضعیف بود. توصیفات زیادی داشت‌. یک رمان سطح پایین👎
کاربر ۵۳۲۱۵۸۰
منتظر صوتیشم

حجم

۱۳۸٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۳

تعداد صفحه‌ها

۱۴۲ صفحه

حجم

۱۳۸٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۳

تعداد صفحه‌ها

۱۴۲ صفحه

قیمت:
۴۸,۰۰۰
تومان