نظرات کاربران درباره کتاب چیزهای کوچکی مانند این

چه کتاب حال خوب کنی بود. من خیلی لذت بردم ازش و حتی اگه طولانی تر بود هم دوسش داشتم. بهم یادآوری کرد بعضی کار ها رو حتی اگه بقیه بگن اشتباهه باید انجام داد تا دلت و‌ وجدانت آروم بگیره‌.♥️♥️ خیلی حال و هوای کتاب دوست داشتنیه

سوال کلیدی کتاب:چطور میشه درد رو‌ دید و نسبت بهش بی تفاوت بود؟ چطور ممکنه اون درد و‌ اون صحنه از ذهن انسان محو بشه؟ کتاب در مورد زندگی فردی به اسم بیل فرلانگ هست که در یک مرکز فروش زغال سنگ در ایرلند کار میکنه و مسئولیت بردن سفارش ها رو داره. نزدیک کریسمس هست و سفارش ها تا جای ممکن زیاد شده. یکی از سفارش ها برای کلیساست. کلیسا و‌ صومعه در اون زمان در شهر قدرت و نفوذ زیادی داشتن.( مکان هایی زیر نظر کلیسا کار میکردن مثل رخت شور خانه شهر، خانه مادر و فرزند و صومعه ای که در داستان بهش اشاره شده و عموما زنان و‌ دخترانی رو میپذیرفتن که به علت بارداری در روابط خارج از ازدواج توسط خانواده ها رها میشدن) بیل نمیتونه نسبت به اتفاقات اطرافش و چیزهایی که میبینه بی تفاوت باشه. پس رفته رفته بیشتر تودار میشه ولی این اتفاقات افکارش رو شلوغ کردن. داستان از جایی اوج میگیره که بیل ظلمی که در حق دختران و زنان شهر اعمال میشه، رو‌ متوجه میشه و نمیتونه نسبت به این ظلم بی تفاوت باقی بمونه. و این اتفاقات بیل رو به کودکی پر از درد خودش میبره. چیزی‌ که عجیب هست اینه که چطور دیگران میتونن درد رو ببینن و اثری در خودشون حس نکنن. اگر همه ادم ها نسبت به هم بی رحم بودن زندگی‌چطور بود؟ این کتاب با اینکه کوتاه هست ولی به نظر من به درستی بخشی از انسانیت رو‌ به نمایش گذاشته که کمتر در جامعه بهش پرداخته شده.

کوتاه و الهام بخش دعوتی برای نیک زیستن

برگی تلخ از وقایع تاریخ و تاریکیه در برگرفته ای که شامل حال زنان و کودکان شد و هنوز که هنوزه ظلم و ستم به شیوه های مختلف توسط ما انسان ها به یک دیگر و به خصوص زنان متحمل می شود...