نظرات درباره کتاب سه خواهر و نقد و بررسی خوانندگان | طاقچه
تصویر جلد کتاب سه خواهر

نظرات کاربران درباره کتاب سه خواهر

۳٫۰
(۲)
vayoishere
کتاب خیلی خوبیه مثل تمام آثار چخوف. اما حواستون باشه مقدمه رو نخونید که تمام کتاب رو اسپویل کرده.
Helen.
سه خواهر نمایشنامه‌ای‌ست گران‌قدر از آنتون چخوف، نویسنده‌ی روسی، که این اثر را در سال ۱۹۰۰ نوشت. داستان درباره‌ی سه خواهر به نام‌های اولگا، ماشا و ایرینا و همچنین برادرشان آندره است. پس از مرگ پدرشان، همگی به جایی دور از مسکو کشانده می‌شوند. خانواده‌ای تحصیل‌کرده با زندگی‌ای اشرافی، اما اکنون در موقعیتی ایستاده‌اند که از آن گذشته‌ی پرافتخار جدا افتاده‌ و دور شده‌اند. هرکدام از این شخصیت‌ها جهان‌بینی و شخصیت مخصوص به خود دارند، اما در کلیت می‌توان گفت که همه‌ی آن‌ها در جستجوی معنای زندگی و یافتن کورسویی از امید هستند. در این مسیر، با چالش‌ها و موقعیت‌هایی مواجه می‌شوند که کم‌وبیش باعث دگرگونی آن‌ها می‌شود؛ دگرگونی‌هایی که بعضاً ناخواسته‌ بوده یا در ابتدا حتی در تصورشان نمی‌گنجید. از زاویه‌ای دیگر، هر شخصیت مظهر یک ایدئولوژی‌ست. گویی چخوف در این نمایشنامه، تکه‌هایی از جامعه و روان انسانی را در قالب چهار چهره‌ی اصلی و دیگر شخصیت های فرعی، در برابر ما قرار می‌دهد. به‌همین دلیل می‌توان گفت سه خواهر بازتابی‌ست از یک زندگی، یک روان، و شاید حتی یک ملت یا تنها یک شخص‌. این اثر به سبک ناتورالیستی نوشته شده است و در حین خواندن آن، یاد کتابی از جان استاین‌بک(کتاب موش و آدم‌ها) افتادم که کمی پیش‌تر خوانده بودم؛ جایی که انسان‌هایی به امید ساختن زندگی‌ای نو، قدم در مسیری می‌گذارند اما درنهایت، انتخاب‌ها، تصمیم‌ها و ساختارهای بیرونی، آن‌ها را به حاشیه می‌رانند و سرنوشتی متفاوت از خواست آن‌ها رقم می‌زنند و دیدن این چشم انداز دیدنی‌ست. نمایشنامه در چهار پرده روایت می‌شود، که در هر کدام، نشانه‌هایی از افول، درگیری‌های درونی، رشد و دگرگونی شخصیت‌ها قابل مشاهده است. به‌مرور، با هر پرده، عمیق‌تر می‌توان لایه‌های روانی شخصیت‌ها را لمس کرد. فضای داستان بسیار دل‌انگیز و قابل لمس است؛ انگار خواننده نه در حال خواندن، بلکه در حال زندگی کردن در آن خانه، در کنار آن خواهران و میان آن گفتگوهاست، می‌توان آن فضای درجریان در روسیه را لمس کرد و آن زندگی اشرافی را ملاحظه کرد. از میان شخصیت‌ها، ایرینا برایم محبوب‌ترین شخصیت زن است، و سورینی از میان مردان. با اینکه سورینی معمولاً شخصیتی غیرمحبوب در میان خوانندگان است، اما برای من، عمق زخم‌های پنهان و بی‌قراری‌هایش ملموس بود یا آن ساده‌لوحی احماقانه‌اش. همچنین می‌توانستم عواطف ایرینا و توزنباخ را، آن دل‌باختگی و آن لطافت و عشق را حس کنم. گفت‌وگوهای ورشینین، مخصوصاً تأملات فلسفی‌اش درباره‌ی آینده، برایم قابل‌تأمل بود، همان‌گونه که برای آن سه خواهر بود. این نوشته را نیز پیش‌تر از آنکه کتاب را به اتمام برسانم نوشته‌م. در کتابی که می‌خوانم، احساس می‌کنم شخصیت‌های مختلف درون کتاب فی‌الواقع یک نفر هستند و احساسات و تفکرات آن‌ها و شخصیت‌های درونی به کاراکترهای مختلف شکسته و به تصویر کشیده شده است. برای مثال، شخصیتی از کتاب بیانگر فردی منظم است، از سوی دیگر فردی که دچار عصیان شده، اما به طرز جالبی همه‌ی آن‌ها را می‌توان در یک نفر جای داد، یا دست‌کم هر کدام بیانگر یک الگوی شخصیتی هستند و بسیار جالب است. در سه خواهر نیز، این تکه‌تکه شدن روح انسانی در قالب سه خواهر به زیبایی دیده می‌شود. اولگا، با آن حس وظیفه‌مدارانه‌اش، نوعی میل به نظم، پایبندی به اخلاق، و آرامش را نشان می‌دهد. گویی او همان بخشی از انسان است که می‌خواهد همه‌چیز درست و طبق قاعده باشد، حتی اگر از درون خسته و فرسوده است. ماشا، برعکس، نماینده‌ی همان بخش روحی است که از ساختار خسته شده و می‌خواهد فرار کند، عصیان کند، حتی اگر با عذاب وجدان همراه باشد. او درگیر شور زندگی‌ست، درحالی‌که هنوز به زندگی قبلی‌اش زنجیر شده است و آرزویی تناقض با عمل و خواسته‌ش دارد. و ایرینا، کوچک‌ترین خواهر، شاید نماینده‌ی رویاها، امیدهای تحقق‌نیافته، میل به رفتن، ساختن، زیستن در جهانی بهتر باشد. او همان بخشی از روان است که هنوز می‌پندارد چیزی بیرون از این وضع موجود منتظر ماست؛ چیزی مثل «مسکو» این سه خواهر، می‌توانند سه لایه‌ی یک انسان باشند. همیشه وقتی کتاب های روسی را می‌خوانم، بابت اسامی شخصیت ها کمی گیج و فراموش‌کار می‌شوم، الخصوص که با نمایشنامه مواجه هستیم سروکارمان با اسامی به جد زیاد است از این رو، نام شخصیت ها و نسبت های آن هارا برایتان می‌نویسم تا مثل من دست به قلم نشوید و مدام کاغذی را سیاه نکنید به هنگام خواندن کتاب و حواستان شش دنگ خاطر جمع کتاب و آن فضای زیبا باشد. شخصیت های اصلی : اولگا سرگِیونا پروزورُف خواهر اول و بزرگترین، معلم است. مسئولیت‌پذیر، آرام، رهبر، خطاپوش. ماشا سرگیونا پروزورُف خواهر وسطی، تندخو، اهل مطالعه، شوخی های عجیب دارد. ایرینا سرگیونا پروزورُف خواهر کوچک، فردی رویا باف، با شور شوق زنده‌ی زندگی و امید با آن. آندره سرگیویچ پروزورُف تنها برادر خانواده، تحصیل‌کرده، اهل موسیقی، و با آرزوهایی بزرگ و عاشق تحصیلات و فضای آکادمیک. شخصیت های فرعی: الکساندر ایگناتیویچ ورشینین سرهنگ ارتش مردی جدی غنی، خوش‌صحبت و اجتماعی و اهل فلسفه و مطالعه. تازه به شهر آمده و با خانواده سه خواهر روبه‌رو می‌شود. نیکلای لی‌ویوویچ توزنباخ بارون، افسر جوان ارتش، دوست خانوادگی. فردی عاطفی و لطیف ایوان رُمانوویچ سورینی افسر ارتش، شخصیتی عجیب و غریب گاهی گوشه‌گیر و منزوی و گاهی تندخو و غیرقابل پیش‌بینی فدوتیک و رودِه دو افسر جوان و شوخ‌طبع که در بعدا به داستان اضافه می‌شوند. فئودور ایلیچ کولیگین معلم مدرسه همسر ماشا. مردی بی‌ادعا و گاه ساده‌دل و گاه ساده‌لوح و احمق. ایوان چبوتیکین پزشک نظامی سال‌خورده، دوست قدیمی خانوادگی سه خواهر، مست و پاتیل و بی‌ریا ناتاشا زنی که از بیرون خانواده وارد می‌شود‌ تاثیرگذار و کار های مهمی می‌کند. توجه‌م به این موضوع جلب شد که چرا به توزنباخ، بارون می‌گویند، بعد از پرسشگری و جتسجو متوجه آن شدم که درواقع بارون یک عنوان اشرافی است که به مرتبه‌ی آن اشاره دارد. در روسیه‌ی تزاری، افرادی که از خانواده‌های نجیب‌زاده و اشرافی می‌آمدند معمولاً این‌ القاب رو داشتند(مثل دوک،کنت،ماکیز و...) این القاب اغلب موارد به آنها به ارث می‌رسید و همیشه به معنی دارایی یا قدرت سیاسی زیاد نیست و صرفاً بیشتر نشانه‌ی جایگاه اجتماعی و پرستیژ خانوادگی آن ها مرتبط است. می‌خواستم متنم را با این عنوان شروع کنم که در شهری(نام شهر) که این سه خواهر و این بارون بودنند... به یاد آوردم که چخوف در همه‌ی‌پرده ها و در طول داستان و کتاب این نام را از ما مخفی کرده، نمیدانم این از زیرکی اوست یا چه علت دیگری این موضوع را توضیح میدهد، شاید به عمد بوده و قصد و قرضی پشت این موضوع بوده اما آنچه که من گمان می‌کنم این است که می‌توان المان های شهر توصیف شده را در هرجایی جستجو کرد، مثلا در همین ایران، می‌توان این شهر را پید کرد، یا در چند قاره آن طرف تر، این را می‌گویم تا بگویم این قصه فقط در آن شهر در جایی دور از مسکو اتفاق نیوفتاده و نمی‌افتد بلکه بار ها در جاهایی خارج از آن مرز تکرار و تکرار می‌شود و رخ می‌دهد. اما به هرحال، در آن شهر گمنام، که اسمش را نمی‌دانیم حتی یک بارون، یک افسر ارتش، یک کاپیتان و آن سه خواهر اشرافی نیز به حاشیه کشیده می‌شوند و درجایی که انزوا و بار سنگین تبعید گلویشان را فشار می‌دهد درحالی که نگاهشان به سمت آسمان و افق های امید است همگی را وارد جمعی می‌کند که در آن همگی یکسان، با چالش هایی مخصوص‌اند که همه در نهایت دچار به سرنوشتی می‌شوند که فکرشان را نمی‌کنند. این یک رنگی و این صحنه‌ی بازی بس بی‌تکرار و برایم جالب بود. اختلاف بین سرگیویچ و سرگیونا رو هم که می‌بینید بخاطر سیستم اسم گذاری زبان روسی‌عه. سرگیونا یعنی دختر سرگی و به همین ترتیب سرگیویچ یعنی پسر سرگی. ولی خب نگران نباشید، من یکی دوباری کتاب را خواندم. ابتدا بصورت متنی، دوم بصورت صورتی(از آوای ماه که تجربه‌ی بسیار لذت بخشی بود صداگزاری ها بی‌نظیر بودنند، صداگزار ها داشتنند بازیگری هم می‌کردند و همه چیز واقعی جلوه می‌کرد البته ممکن است در شروع کمی بابت اینکه چه صدایی برای چه کسی است گیج شوید و فضا برایتان مبهم شود اما اجازه دهید داستان شما را با خودش همراه کند آنگاه کاملا غرق و همراه می‌شوید و گمراهیتان موقتی‌ست)، نویسنده همانطور که در باقی اثارش پیدا‌ست خیلی درگیر و اهل پیچیدگی های اضافی یا خم و شیب و اتفاق های عجیب و غریب نیست گمانم دست کم هر آدمی‌بتواند این زبان را درک کند، اگر از من بپرسند می‌گویم ساده‌نویسی قدرتمند ترین چیزی‌ست که یک نویسنده می‌تواند داشته باشد. در واحد درسی فارسی که در دانشگاه داشتم به اصطلاحی برخوردم به نام سهلِ ممتنع، بطور خلاصه یعنی، چیزی که نوشتنش آسان می‌نماید، اما در حقیقت دشوار و ممتنع است و نمی‌توان مثل آن چیزی را آورد و نوشت. احتمالا چخوف در ردیف این نویسندگان برای من قرار می‌گیرد. دوست دارم کتاب های بیشتری از آن بخوانم تا بتوانم دست کم دیدگاهی کامل‌تر داشته باشم و زاویه های کج و معوج مخالفتم را با آن پیدا کنم.

حجم

۱۰۶٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۱۲۰ صفحه

حجم

۱۰۶٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۱۲۰ صفحه

قیمت:
۴۲,۰۰۰
تومان