نظرات کاربران درباره کتاب روزی که رهایم کردی

یکی از بهترین کتاب‌هایی که در مورد شکست عشقی خوندم. کل کتاب از ذهن یک نفر روایت می‌شه، زنی که شوهرش بهش خیانت کرده و با دو تا بچه رهاش کرده، حالا این زن که خودشو، زندگی‌شو و در واقع همه چیزش رو از دست داده، سعی می‌کنه دوباره خودش رو پیدا کنه، در عین حال مسئولیت‌های زندگی روزمره باعث سردرگمی و خستگی بیشترش می‌شه. شما در واقع توی ذهن شخصیت اصلی هستید، نشخوارهای فکری، حسادت، سرزنش و چیزهای دیگه رو می‌خونید، این‌که چطور تقلا می‌کنه خودش رو ببخشه و نجات بده. در عین حال نویسنده کلیشه‌ی مادر خوب بودن رو زیر سوال برده، نشون می‌ده که مادر هم انسانه، که می‌تونه زمانی که شوهرش با خیانت ولش کرد از بچه‌هاش متنفر بشه و این اون رو مادر یا آدم بدی نمی‌کنه. در کل کتابش رو دوست داشتم.

عالی بود در کل آثار این نویسنده خوبن من ک طرفدارش هستم

ب نظرم ی جاهایی اغراق شده بود ک من اینو نمیپسندیدم

-ترجمه خوب بود، -موضوع کتاب هم خوب بود؛ولی نویسنده نتونسته بود خوب ادامه بده. -بنظرم جدا شدن از همسر و کسی که خیلی دوسش داری ممکنه خیلی دردناک و غیر قابل باور باشه ولی عکس العمل های الگا بنظرم خیلی دیگه زیادی بود و نویسنده بد به تصویر کشیده بود و اینکه - اواسط رمان یه بخش هیجان انگیز داره ولی با طولانی کردنش خواننده خسته میشه من بعد اون بخش تا چند روز حوصله خوندن این کتاب رو نداشتم. ⭐️ تو حالت کلی انرژی این کتاب از نظر من منفی بود مثلا میتونست قسمت جدایی رو کوتاه تر کنه و قسمت پیشرفت کردن و مستقل شدن و اینجور چیزارو بیشتر کنه ولی متاسفانه اینجوری نبود.

یکی از آزاردهنده ترین کتابهایی بود که خوندم،نسبت به موضوع کتاب که درمورد فروپاشی روانی زنی بود که شوهرش ترکش کرده ،بیش از حد تاریک بود

واقعیت این هست که به نظر من یک مادر در سخت ترین شرایط زندگی هم در برابر بچه ها سعی میکند قدرتمند و قوی جلوه کند، در بخش‌های زیادی نسبت به نوشخوارهای فکری اغراق شده توسط شخصیت اصلی و رفتارهایی که با افراد خانواده بچه ها دارد من رو به شخصه نسبت به شخصیت اصلی و رفتارهایش منزجر می‌کند، و به فکر فرو می‌برد بابت این همه ضعفی که شخصیت اصلی از خود نشان می‌دهد که به نظرم اغراق آمیزه

موضوع کتابو دوست داشتم. شروعش خیلی قشنگ بود پایانشم خوب بود فقط اواسط کتاب خسته کننده بود من دوست داشتم از تغییرات روحی و چیزی که حس کرده،چیزایی که روشن کننده ی راهشه بیشتر بگه که نگفت.

. کتاب داستان زنی است که رویای نویسندگی داشته اما بعد ازدواج سرگرم بزرگ شدن فرزندانش و شوهرش و غرق در زندگی معمولی و روزمره اش شده و به یکباره همسرش به خاطر یک زن دیگر اون ترک می کنه و حالا دچار حس طردشدگی و پوچی شده و دنبال اینکه که خودش را پیدا کند و در عین حال مسئولیتهای زندگی و بچه ها هم باعث سردرگمی اش شده. و .... با خوندن کتاب شما توی ذهن شخصیت اصلی هستید و نشخوارهای فکری، حسادت و سرزنشها را میخونید و یکجاهای همراهش غمگین میشدید و حرص می خورید و اون حس طردشدگی و پوچی اش را قشنگ میتونید لمس کنید. کتاب قشنگی بود برای من و خوندنش دوست داشتم. کلنا النا فرانته نویسنده ای هست که کتابهاش با تمام وجود میتونی حس کنی از بس زیبا مینویسه ❤️ صفحات : 240

این کتاب رو اتفاقی یکی بهم تو خیابون داد و الان دام میخواد طرف رو پیدا کنم و کلی ازش تشکر کنم وقتی که میخوندمش از این دنیا جدا شدم با اینکه داستانش ساده و کمی هم تکراری بود یه چیزی تو خودش داشت که خیلی منو جذب کرد🌻

نشرنون مثل همیشه لذت خوندن یک کتاب خوب رو به مخاطبش هدیه میده 🥰کتابی روان و عمیق از ویران شدن یک زن تا شروعی دوباره برای ادامه زندگی...