
نظرات کاربران درباره کتاب یعقوب کذاب
۳٫۶
(۵)
کاربر faty
یعقوب مردی که به هر سختی در روزگاری که هیچ امیدی برای زنده ماندن نیست امید می آفریند.. امید به فردایی بهتر.. ولو به دروغ..از زبان رادیویی که هیچ گاه وجود نداشته..
Azilyn
یک داستان ساده ولی تاثیرگذار از نقشی که امید در زندگی میتواند بازی کند همراه با ترجمهای روان و بینقص.
بالاجا کیشی
چرا یعقوب کذاب؟ کذاب دیگر چه کوفتی است؟ معلوم نیست ایراد از مترجم است؛ یا نویسنده را در ذهن و ضمیر چیز دیگری بوده است. کذاب همان دروغگوست. ولی آیا میشود فقط در این دنیا صرفن یک تماشاگر صرف بود و بیآنکه مقصود و نیّت فرد را لحاظ کرد؛ عمل یارو را دروغگویی خطاب کرد؟ گیرم که یعقوب به دروغ گفته و میگوید که رادیویی دارد و اخبار پیشروی شوروی را از آن روایت میکند. مگر یعقوب برای خوشی دل خویش این همه دروغ را سر میکند؟ مگر هوا و هوس و شیطنت آدم دوپاست که او را قِلقِلک میدهد که هی دروغ سرهم کند و کلی داستان و روایت با خود سرهم کند؛ که مثلن خواسته باشد کمی باد غرور و نخوت و خودخواهی خویش را بخواباند که همه توجهات را خواسته باشد به سمت و سوی خویش جلب کرده باشد. مگر جز این بوده است که اگر هم یعقوب داشته دروغِ پیشروی نیروهای شوروی را به گوش یهودیان گیر افتاده در گتویِ آلمانیها میرسانده؛ تنها میخواسته است که اُمید را بر دل آنها نشانده باشد و ایام را به روشنی به ذهن آنها به تصویر بکشاند تا شاید که از پشت ابرها نور اُمید زندگی از نو تابیدن گیرد؟
یعقوب نمیتوانسته است بیخیال هممسلکهای یهودیاش بشود که در ایام سرد و تاریک و بیهیچ نشانهای از شور و شوق زندگی گذران یهودیان گرفتار آمده در گتو آلمانیها؛ رو به خودکشی بیاورند و خود به همیاری و همدستی نااُمیدی و استیصال سایه انداخته بر بود و باششان، زندگی خویش را به اتمام بَرَند و نفس خویش را از کار بیاندازند. به قول یعقوب اُمید نباید به خواب برود وگرنه کسی زنده نخواهد ماند.
و حاصل این اُمیدافکنی یعقوب است که در گتویِ در سیاهی فرو رفته که از در و دیوارش همه استیصال میبارد و شور و شوق زندگی از همه کوچه و خیابان آن رخت بر بسته و گویی گردِ مرگ بر همه جا پاشیده باشند؛ پسِ اخباری که یعقوب از رادیوی نداشتهاش میآورد؛ یکهو قرضهای از یاد رفته مهم میشوند و با کمی شرمساری به خاطر آورده میشوند. دخترها لباس عروسی میپوشند. قرار میشود هفتهی پیش از سال نو ازدواجهایی صورت بگیرد. مردم عقل از دست میدهند، ارقام خودکشی به صفر میرسد. کسی که حالا تیرباران شود، این گونه پنداشته میشود که حالا که تا رهایی راهی نمانده (در حالی که هیچ راهی برای رهایی نمانده و این همه اُمید صرفن برخواسته از رادیوی نداشته یعقوب است) آینده را از دست داده تلقی میشود.
و این را هم باید افزود که یعقوب با این اُمیدافزایی کار خطیری را به عهده گرفته است. او اُمیدی را در دل یهودیان مینشاند که برآوردهشدناش کارِ حضرت فیل است. نمیشود به این راحتیها اُمیدوار بود و ره به آسودگی خیال پیمود. او مردمی را اُمیدوار میکند تا به تک و تا بیفتند، تا از حس خوش خوشانشان دل تو دلشان نباشد و در این راه خواسته باشند که اخبار کذایی یعقوب را به گوش همه برسانند و اُمید که زیادی بگیرد در گتوی مورد استیلای آلمانیها هر جنب و جوش ناشی از این اُمید میتواند رصد شود، این است که هِرشِل اُمیدوار شده از قِبَل رادیوی نداشتهی یعقوب به واگن لبریز از یهودیان از همه جا بیخبر نزدیک که میشود تا از این اُمید چیزی برای آن تویِ واگنیها پچپچه کند؛ به راحتی مورد آماج تیر نازیها قرار میگیرد و خرقه تهی میکند.
این است که اُمید واهی دادن موجب آن چنان اُمیدی در کسی چون هِرشِل میشود که او در راه این اُمید و در رسیدن به هدف، جان خود را هم از دست میدهد. این میشود که یعقوب آماج کینخواهی مردم قرار میگیرد و آنچه یعقوب ممکن است از وقوعش ممانعت کند تا ابد پنهان میماند و تنها آنچه که او موجباش شده است؛ به چشم میآید. با این همه او حتی اجازه ندارد آن چیزی را بر زبان بیاورد که او را آرام بکند.
یعقوب خود همچون آن بینوایانی که او را در میان گرفتهاند، نیازمند تسلاست و او نیز همچون دیگران از خبرهای تازه هیچ خبری ندارد و همانند آنان میان امید و نااُمیدی دست و پا میزند. ولی با این همه او باید اُمید خلق کند. باید اُمید را بپروراند. او باید به تنهایی از عهده ارزیابی کارش بربیاید. او باید بتواند ترازوی بزرگی را برای ارزیابی ارزش اُمیدافکنی خویش برپا سازد. آیا اُمید افکنی همان متوهم کردن مردم است؟ یعقوب نمیداند اُمید چه وزنی دارد. کسی در این باب او را پاسخ نخواهد داد. او باید به تنهائی مسئولیت بزرگ پاسخگویی به این سؤال را به عهده بگیرد.
آرام آرام مخالفتها هم از راه میرسد. وای اگر گشتاپو بفهمد؟ میدانی اگر گشتاپو بفهمد ما در گتو رادیو داریم؛ چوب توی آستینمان خواهد کرد؟ واقعن انگیزهی شما در پخش این اخبار کذایی چیست؟ هیچ فکر کردهاید که با این کار همهی ما را با چه خطر بزرگی روبه رو میکنید؟
حال این یعقوب است که در زمانهای که مردم آن قدر که به امید نیاز دارند به دارو و درمان نیاز ندارند، مخالفان را حالی کند که:
این بایدمایدها ارزانی خودتان! همین که چیزی برای خوردن نداریم بس نیست؟ همین بس نیست که از هر پنج نفر یکی در زمستان از سرما خشک میشود، که هر روز نصف ساکنان هر خیابان را سوار قطار میکنند و میبرند؟ این بس نیست؟ حالا که من از تنها راه ممکن سعی دارم نگذارم سرشان را بگذارند زمین و بمیرند، با کلمات، میفهمید؟ من این کار را با کلمات میکنم، چون حربهی دیگری ندارم! بله، حالا که من این راه را پیش گرفتهام، شما از راه رسیدهاید و میگویید این کار ممنوع است.
یعقوب میداند که با خبرپراکنی دروغ خود از رادیوی کذایی؛ مُسلَمن رسیدنِ روسها را جلو نمیاندازد و زبان ریختن او فاصلهی آنها را از گتو کمتر نمیکند. ولی نیک میداند که از وقتی توی گتو خبرها دهان به دهان میگردد، کسی خودکشی نکرده است.
نیتا
یک داستان معمولی دیگر از زندگی یهودیان در جنگ جهانی دوم. داستان برای من بسیار خسته کننده و بدون کشش بود و نیمه دوم کتاب رو فقط برای آن که کتاب را نیمه تمام رها نکنم، خواندم.
حجم
۲۷۸٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۴
تعداد صفحهها
۲۶۸ صفحه
حجم
۲۷۸٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۴
تعداد صفحهها
۲۶۸ صفحه
قیمت:
۷۰,۰۰۰
تومان