
نظرات کاربران درباره کتاب سرود
۳٫۷
(۶۴)
anj
دوستان این کتاب واقعا اثر خوبی نیست، و اگر مثل من علاقهمند به آثار پادآرمانشهری باشید دو چندان سرخورده میشید. در کنار تمام نقاط ضعفی که اثر داره، چیزی که بیش از همه در ذهن من مونده نثر بد و متظاهرانهٔ نویسندهس. به خودتون لطف کنید از خیر خوندن این کتاب - با اینکه کوتاهه - بگذرید.
مهرداد حیدری
این بهترین نوشته ی تاریخه ، این تنها نوشته ای که حتما بتید بدونیش
نوشین
ا- آن چه که نثر متظاهرانه دیدید، انتخابی آگاهانه است برای شخصیت پردازی... چگونه جدا افتادگی آدمها از هم نشان داده شود وقتی واژههایی که به کار میگیرند در اندیشههایشان، از «گفتوگو» با یکدیگر به دست نیامده بلکه از دستورالعملها و آنچه که به آنها آموزانده شده، آمده؟
۲- زمان نوشته شدن داستان هم در نظر داشته باشید.
شاد و پیروز باشید.
Mahtab
پادآرمانشهری زیبا با فضای شاعرانه و مفهومی کوتاه و عمیق. پیشنهاد میشه
پروا
داستان بلند سرود از «آین رند» بیان تقابلِ جامعه در برابر فرد و نابودی فردیت به عنوان یک ارزشِ مبنایی و فروکاستن تمام ارزشهای اصیل،از جمله آزادی،تفکر،عدالت و شادی در پای یک مفهوم نامشخص و ذهنی به نام جامعه است.از دیدگاه «آین رند» نادیده گرفتن فرد به عنوان یک ارزش مبنایی نه تنها به سلب حقوق اولیۀ افراد و نابودی آنها منجر می شود بلکه نتایجِ موردِ نظرِ چنین نظریه ای (ایجاد جامعه به عنوان واقعیتی اصیل و تحقق آرمان های ناظر به آن )محقق نمی شود و نهایتا به یک دیکتاتوری مخفی می انجامد که در قالب شعارهای اخلاقی ، تک تک افراد را به برده هایی تبدیل می کند که ساده ترین حقوق خویش را حتی از یاد می برند.
جامعه مجموعه ای از افراد می باشد و هویت آن نه مستقل که وابسته به اشخاص است و از دیدگاه «آین رند» مبنای یک دولت یا نظریۀ سیاسی نه جامعه که افراد باید باشد ، وگرنه غلتیدن جامعه در باتلاقی که در رمانِ «سرود» تصویر سازی شده ناچار خواهد بود.
شخصیت اصلی داستان در روشنایی اندیشیدن(اگر چه با احساس گناه همراه است)به خدایی که از او به «من» تعبیر می کند می رسد.«من» مفهوم کلیدی فلسفۀ «عینیت گرایی» است و مبنایی برای زندگی اخلاقی انسان است.«من» مانند خورشیدی است که در پرتو فهم هستی،در تاریکی طلوع می کند و جهان را از روشنایی خیره کننده اش روشن می سازد.
داستان بلندِ «سرود» اگر چه جذابیت یک داستان را ندارد و برشی روزنامه وار از زندگی شخصیتِ اصلی کتاب است اما به فهمِ فلسفۀ «آین رند» کمک فراوانی می کند.
lonelyhera
وقتی که شروع کردم به خوندن این کتاب اولین چیزی که بهش فکر کردم این بود که این کتاب چقدر شبیه کتاب ۱۹۸۴ جرج اورول هست البته این کتاب فضای کمی روشنتر و امیدبخشتری داشت خواندن این کتاب رو به کسانی پیشنهاد میکنم که کتاب ۱۹۸۴ رو نخواندند یا کسانی که دوست دارند دوباره در این فضا کتابی رو بخوانند من سبک نوشتار این کتاب رو خیلی دوست داشتم و ترجمه خوبی داشت اسم کتاب هم خیلی برام جالبه و متنی که در زیر رنگ آبی جلد پنهان شده انگار که این یه تیکه از نوشتار به شکل سرودی میان کسانی که امید دارند به جهانی آزادتر در اومده و این خیلی زیرکانه است
Mohammad Bagheri
داستان بسیار زیبایی با درونمایه ای اخلاقی و انسانی بود که باتوجه به حجم کم و ترجمه خوب و روانی که داشت مطالعه اون رو به سایر دوستان هم پیشنهاد می کنم.
با تشکر از همکاران مجموعه طاقچه
mahmoud
کسانی که کتاب "میرا" رو خوندن و دوست داشتن به احتمال زیاد این داستان رو هم دوست خواهند داشت چون میرا ازین رمان الهام گرفته. یه رمان دیستوپیا یی که واژه "من" درش معنی نداره.!
leillah
توی آرمانشهر این کتاب خبری از من، تو و اسم نیست. همه چیز برای همه ممکنه و هیچ لذت و فکر و آرزوی فردی و حتی اسم شخصی وجود نداره. عشق و ازدواج هم ممنوعه. نکتهای که توجهم رو جلب کرد این بود که برابری میدونست داره کار اشتباهی میکنه(معصیت)ولی باز به امید اینکه کشفش قرار به سود همه باشه امید داشت که ببخشنش در حالیکه نه تنها از بخشش خبری نبود بلکه فراری شد،
یعنی انقدر خوب تونستن افکار خودشون رو به بقیه غالب کنن که حتی توی افکار شخصیش هم به فکر جمع بوده
در نگاه اول یاد ۱۹۸۴ میندازه یا فارنهایت ۴۵۱ ولی نسخه جمع و جورتر ولی جنبههای دیگهای از جامعه آرمانی رو نشون داده مثلا به انسانیت و خود بیشتر اهمیت داده
ولی چیزی که توی تمام این کتابها مشترکه: تمام کسایی که قدرت دستشونه تلاش میکنن خود فرد رو نابود کنن و توانایی فکر کردن و اندیشیدن رو ممنوع کردن، انسان نمیتونه هیچ چیزی برای خودش داشته باشه ، عشق و روابط اجتماعی ممنوعه و اعتماد از بین رفته
نکته آخر که نباید نادیده گرفت: به نظرم طراحی جلد خوب و بامفهومی داره
marie45
داستان زمانی رخ میده که جوامع به شکل امروزی نیستن. خانواده وجود نداره، گروه های انسانی بعد از چندسال تحصیل به طبقه های مشخصی که اعضای اصلی تصمیم میگیرن، فرستاده میشن.
انسان ها اجازه فکرکردن و سوال کردن ندارن و فقط از قوانین پیروی میکنن.
بیشتر از نصف کتاب رو سریع خوندم و دوستش داشتم، اونطور که برابری از حس زندگی میگفت و میخواست اطرافش روکشف کنه، برام لذت بخش بود. به انتهای کتاب که رسیدم، شبیه سخنرانی کسل کننده شد. یک امتیاز کم کردم به خاطر همین تغییر جزیی در نوع داستان بود، نمیدونم شاید انتظار داشتم پایانش طور دیگه ایی روایت بشه. اینم سلیقه ایه فقط نظر منه.
کوثر
سرود داستانیه که در اون ، نویسنده دنیایی خیالی رو به تصویر کشیده . فضای سرد و تاریکِ بی خویشتنی وجایی که فردیت هیچ اهمیتی نداره و همه چیز در جمعیت تعریف میشه و به خوبی نشون داده که در این وضعیت چطور ویژگی های متعالی انسان مثل عشق ، خلاقیت ، تفکر و تعقل ، تلاش برای ساختن دنیایی بهتر و حتی هوش و نبوغ و استعداد هاش نه تنها هیچ ارزشی ندارن بلکه نفرین شده و منحوس قلمداد میشن . فکر میکنم درس غیر واضحی داشت که دنباله رو حقیقتِ وجود خودت باش ، حتی اگه کل جامعه با تو مخالف بود .
آرمین
نظر مفید 🤌
نوشین
سخنِ این داستان، جستاری انسانی و بیزمان است. دلنشین بود...
برای اینکه برخی چیزها آزردهدلتان نکند (مثل دیدگاه جنسیتگرایانه، حتی پس از رسیدن به آگاهی) به زمان نوشتن داستان دقت داشته باشید؛ نزدیک به سد سال پیش... نوشته روان بود... ترجمه هم روان... هرچند گاهی در برخی جملهها، نیاز به یک کاما برای روانتر خواندن و روشنتر شدن پیوستگیِ گزاره ها و واژهها بود. سپاس از تاقچه!
بالاجا کیشی
داستان در ضدآرمانشهری میگذرد که تکنولوژی از جامعهی آدمیان گموگور شده است و آنها به دلیلی نامعلوم در آیندهی پس از تکنولوژی، دستشان از بهرهوری از آن کوتاه مانده است. حالا در عصری به سر میبرند که حتی از نعمت فردیت هم بیبهره شدهاند. هیچکس اجازه ندارد از «من» سخن بگوید. کسی مجاز نیست کسِ دیگر را دوست بدارد. نه عشقی و نه محبتی. آدمها به تنهایی هیچ اسمورسم و هویتی ندارند. آنها فقط و فقط در هیبت و حلقهی «ما» سروشکل پیدا میکنند. بیرون از «ما» چیزی وجود ندارد. هویت و ماهیتی بیرون از آن رسمیت ندارد. اجازه ندارید کسی را دوست بدارید. اجازه ندارید باهوشتر به نظر بیایید. کسی در قدوهیکل هم از دیگری متفاوت نیست. هیچکس متفاوت از دیگری نیست. مردان اجازه ندارند با زنان صحبت کنند. عدالت، همهی تفاوتها را از بیخ و بُن نابود میکند. مردان جز در زمان جفتگیری نمیتوانند که به زنان بیاندیشند. همهی زنان بالای هجدهسال، یک شب به عمارت جفتگیری فرستاده میشوند و این شورای بهنژادیست که برای هر مردی، جفت زنش را انتخاب میکند.
حال در این جامعهی بیرنگ که راه به زندگی انسانی بسته است؛ یکی به نام عدالت که با کُد ۲۵۲۱-۷ شناخته میشود؛ دور از چشم مأموران راه به تونلی پیدا میکند و دور از دسترس آنها انگاری به کشف روشنایی همت میگمارد. و در طی مسیر با دختری با کُد ۳۰۰۰-۵ روبرو میشود که خودش نامش را زرین میگذارد. حالا انگاری که عدالت، خود را در او پیدا میکند. تصویری از هویت خودش میسازد.
تا چشم باز کرده بودند؛ بهشان آموخته بودند::«هر چیز که از دل جمع بیرون بیاید خیر است و هر چیز که از یک تن برآید، شر...جز رنج و زحمت سودمند برای منفعت همهٔ برادران، بشر را زندگی دیگری نیست... هیچ خوشی و لذتی برای انسان متصور نیست، جز آن خوشی که با همهٔ برادرانشان شریک باشند». ولی حالا در کنار زرین داشت مزهی خوشی را میچشید. این خوشیها تنها به خود او تعلق داشتند. حاصل زحمت خودش بود و به دیگران ربط و ارتباطی نداشت. این بود که انگاری برای اولینبار دچار حیرت شد. انگاری شور دانایی در درونش در تکاپو افتاده بود. زرین به یکباره از حرکت ایستاده و بدو گفته بود:«دوستت دارم».
کتاب، انگاری بیانیهای است علیه هرچیزی که فردیت را از آدمی میستاند. از خدا و پیغمبر گرفته تا ارزشهای جامعه و سوسیالیسم. ستایشیست از غرور و فردیت انسان تا به آن حد که انگاری حتی در جایی کمک به دیگری را هم تاب نمیآورد. آنچنانکه در جایی از کتاب، هوار میزند که:«گنجینههایم را نه تسلیم میکنم و نه با دیگری شریک میشوم. از ثروت روح من نمیتوان سکههای برنجی ساخت و به آنان که چنین روحیه و جرأتی ندارند صدقه داد». نویسنده، آنچنان از جامعه گریزان است و بر ارزشهایی که مردمی را گرد هم جمع میکند؛ میشورد که بدون لکنت و بیپروا فریاد برمیآورد که:«زیر دین و منت برادرانم نیستم و بر آنها نیز منتی ندارم. نه از کسی میخواهم که برای من زندگی کند و نه من برای دیگری زندگی میکنم. نه چشم طمع به روح انسان دیگری دارم، نه روح من مایهٔ غبطهٔ آنهاست». آنچنان که حتی در سهیم کردن عشقش با دیگران، دست و دلش میلرزد:«با برادرانم فینفسه دوستی یا دشمنی ندارم، بلکه چنانم که هر یک از آنها سزاوارشاند. صرفِ زادهشدن برای بهرهمندی برادرانم از عشق من کافی نیست. من عشقم را بیدلیل و به هر رهگذری که مدعیاش باشد، نثار نمیکنم».
کاربر 6832619
بررسی آیندهای ترسناک که در آن افراد نه نامی دارند، نه استقلالی دارند و نه حتی ارزشی دارند. مانند اثران جورج اورل اما نه به زیبایی آن
the great ET
کوتاه سریع بدون درد و خون ریزی
Meisam Mohammadkhani
چقدر زیبا این کتاب جوامعی رو توصیف میکنه که مردم و زندگی و حق انسان ها رو با عقاید پوچ و خرافات زیر پا میگذارند و از اندیشیدن و بروز احساس هر فرد میترسند.
sr_mamad
این یک کتاب داستان نیست، این چکیده ای از عقاید نویسنده است. او عقایدش را در جهانی سیاه و سفید قرار داده است به طوری که هرچه باور و عقیده خودش است خوب و بی عیب و نقص و هرچه بر خلافش است بد و اشتباه. این کتاب، پیامش را در دل داستان جای نداده بلکه مستقیم در حلق مخاطب فرو کرده
اگر دنبال داستان هستید این کتاب رو توصیه نمی کنم
ر.د.ب
عالی. ترجمه عالی، داستان عالی. ممنون از انتشارات و مترجم
YaghoobSamsami
در ستایش آزادی
Bookman
مفاهیم ی که کتاب سعی در انتقال ش دارند کاملا قابل تامل هست
نکته منفی کتاب جذابیت کم داستان
نکته مثبت کوتاهی داستان
Siamak Shayanpour
سپاس از طاقچه برای اهدای رایگان این کتاب بسیار کتاب خواندنی است اگر براش پول هم بدید بسیار ارزشمندی.همیشه در خاطره تان می مونه
ایران آزاد
این کتاب از چند نظر اثر ضعیفی به شمار میاد
۱- پرداخت موضوع: این کتاب برداشت ضعیف و کسالتباری از کتابهای آخرالزمانی مثل ۱۹۸۴ است. پیچیدگی ندارد و موضوع بسیار ساده و بدون گره به داستان در آمده و مانند شعاری است که به زور به قالب داستان درش آوردهاند. ۲- شکل روایت: شیوهی روایت به صورت اول شخص بسیار خستهکننده و مصنوعی در آمده.
کاربر 7427158
سرگرم کننده بود
sama65
۱۹۸۴
مزرعه حیوانات سرود سرود دروازهی جدید و نگاه ساده اما متفاوتی داشت.
کاربر shaghayegh
کتاب جالبی نیست. بریده هاشو خوندم خیلی بد بود شروعش نمیکنم چون وقتم ارزشمنده
حجم
۱۱۶٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۰۴ صفحه
حجم
۱۱۶٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۰۴ صفحه
قیمت:
۲۰,۰۰۰
تومان