نظرات کاربران درباره کتاب دختری که رهایش کردی

سلام ،داستان این کتاب پر از غم بود وزندگی سختی رو به تصویر کشیده بود و مثل اینکه زندگینامه ای واقعی بوده که نویسنده به رشته تحریر دراورده

سلام،سمیعی هستم،نویسندهء کتاب،بریده از کتاب برای تحریک حس کنجکاوی: سیر تحولات زندگی از لحظه تولد تا وقت شنیدن ندای فرشته مرگ آدمی را از کجا به نا کجا آباد میبرد. به سالهای خیلی دور گذشته برگشتم؛ به روزی که تولدم اتفاق افتاده بود، روزی که چهارمین دختر خانواده متولد شد و پدر، بزرگ ترین دخترش را که حدوداً هفت یا هشت ساله بود صدا کرد و پرسید: ماه سلطان، بابا! بیا بگو ببینم مامانت چی زاییده؟ و او آهسته با شوقی همراه با اضطراب پاسخ داده بود: دختر! و پدر سرش را پایین انداخته و تکرار کرده بود: باز دختر! بعدها برایم تعریف کردند که پدرت می خواست صبح فردای تولدت، تو را به مسجد ببرد و زیر منبر بگذارد که البته مادرم می گفت: «حرف مفت است، چرت و پرت میگویند؛ اصلاً این حرفها دروغ است و هیچوقت چنین قصدی در کار نبوده.» والله اعلم