نظرات کاربران درباره کتاب پنجره جنوبی

گاهی آدم‌ها با قضاوت‌ها و خودخواهی‌هایشان چنان زخمی بر روح و روان دیگران می‌زنند که اگر مرهمی هم بر آن بگذاری، جای سوزش و دردش تا مدت‌ها همراه آن شخص باقی می‌ماند. . "پنجره‌ی جنوبی" به قلم "م.بهارلویی" که از نشر"سخن" به چاپ رسیده است، روایتگر داستان زندگی گلبو، دختری زخم خورده از روزگار و آدم‌هایش است. او به خاطر بیماری مادرش که گذشته‌ی سخت و غم‌انگیزی داشته؛ مجبور می‌شود دست‌ به‌ کاری بزند که زندگی‌اش را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد و او را وارد زندگی آدم‌های غریبه اما آشنا می‌کند! . در این کتاب نویسنده از مشکلات زنان تنهایی می‌گوید که جامعه دید بدی نسبت به آن‌ها دارد و نگاه هرزِ مردانِ نامرد، سایه‌ی شوم ناامنی بر سر روح و روانشان می‌افکند و زندگی کردن را برایشان دشوار می‌کند. از قضاوت‌های اشتباهی می‌گوید که تیشه می‌شوند و به ریشه‌ی زندگی دیگران می‌زنند. از بی‌اعتمادی‌هایی که آفت زندگی‌ زناشویی می‌شوند و آن را به ورطه‌ی نابودی می‌کشانند. از غیرت و تعصب‌هایی صحبت به میان می‌آورد که گاهی جلوی منطق قد علم می‌کنند و باعث می‌شوند تصمیم‌های اشتباهی گرفته شود. در خلال کتاب هم به مشکلات زنان خون‌بس و سختی‌هایی که متحمل می‌شوند گریزی می‌زند. . قلم گرم و روان نویسنده و تعلیق خوب داستان، با وجود حجیم بودن کتاب مخاطب را درگیر قصه و همراه شخصیت‌ها می‌کند. از نقاط قوت کتاب فضاسازی و شخصیت‌پردازی ملموس آن است. با توجه به کتاب‌های دیگری که از نویسنده خوانده‌ام، او همیشه درصدد آن است تا شخصیت‌های زن داستان‌هایش زنان مستقل و متکی به خود باشند و در این کتاب نیز شخصیت شکننده‌ی و درمانده گلبو به مرور زمان دچار تغییرات مثبتی می‌شود. همچنین در کتاب نوزادِ کوچکی حضور دارد که به خوبی تمام حالات او به تصویر کشیده شده، طوری‌که مخاطب با تمام وجود شیرینی این کودک را حس می‌کند. . در پایان اگر به خواندن کتاب‌های عاشقانه و خانوادگی علاقه‌مند هستید، خواندن این کتاب را به شما پیشنهاد می‌کنم.

داستان خیلی اطناب داشت و الکی طولانی بود. غیر از اون به نظرم به شخصیت خانم ها هم توش توجه ای نشده بود. اینکه یک مردی بی اعصاب باشه همش در حال دعوا و آتیش بپا کردن از نظر من جذاب نیست و فقط به خانم ها اینو یاد میده که باید در قبال هر رفتاری از خودگذشتگی داشته باشی.

کتاب خیلی خوبی بود. اوایل کتاب همه چیز خیلی گنگ بود و همین هم باعث می‌شد که شخصیت‌ها رو به نادرستی قضاوت کنم، اما هر چی جلوتر رفتم، متوجه شدم که چقدر در اشتباه بودم و قضاوت آدم‌ها از روی ظاهر و همین طور رفع نکردن سوتفاهم‌ها، چقدر ناراحت‌کننده‌ و فاجعه‌باره! «نهال» هم که دوست‌‌داشتنی‌ترین بخش کتابه. 😍

کتاب قشنگی بود وارزش خوندن داشت

کتاب قشنگیه و پر از ادرنالین،عاشق نهال میشید

در متوسط رو به خوب بود،ولی خیلی کشدار بود

قلم نویسنده خیلی خوب بود نویسنده اشراف کاملی به توصیف محیط زندگی شخصیت ها و حالات آن ها داشت فقط یک قسمت هایی احساس میشد داستان از سیر طبیعی و منطقی خارج شده و حالت رویایی و تخیلی پیدا میکنه به عنوان مثال شخصیت گلبو یک جاهایی خیلی تصنعی مظلوم واقع میشد جوری که انگار نویسنده قصد دارد احساس خواننده را به بازی بگیرد و رفتار مهندس عقیلی و همسرش خیلی غیر واقعی بود متاسفانه مانند بیشتر داستان های چاپ شده در این اواخر استفاده از مشروبات الکلی و روابط آزاد و سیگار نیز خیلی عادی و طبیعی در روند داستان وجود داشت که اصلا به سلیقه من جور نبود در کل اگر دنبال کتاب سرگرم کننده با تم عاشقانه می گردید توصیه میشود

عالی تقدیم به دوستم آقای اسماعیلی عزیز.

عالی بود اولش یخورده گنگ بود که این مهارت نویسنده رو نشون میده من به شخصه عاشق نهال و شیرین کاریهاش شدم نویسنده بعنوان یه مادر خیلی قشنگ حالتها و رفتارهای یه بچه دوساله رو توصیف کرده

دوست داشتنی

کتاب خوبی بود

بسیار روان و زیبا

عالی بود

بسیار بسیار رمان زیبایی بود با اینکه یک بخشاییش رو قبول نداشتم ولی خب خیلی قشنگ بود و لذت بردم اساسا تا اینجا هر رمان خانوم بهارلویی رو خوندم برام لذت بخش بوده.

من خیلی لذت بردم نسخه چاپی رو قبلا خونده بودم عالی بود

داستان خانوادگی خوبی هست.