نظرات کاربران درباره کتاب وداع با اسلحه

این کتاب در زمان جنگ جهانی اول درمورد مرد آمریکایی به نام فردریک هنری است که در جبهه‌ی متفقین، در مرز کشور ایتالیا در مقابل اتریش درحال خدمت‌رسانی است. حضور او در جنگ آن‌چنان حس نمی‌شود، زیرا همان ابتدای کتاب، به یک مرخصی طولانی می‌رود؛ بعد از بازگشت از مرخصی، بلافاصله مجروح می‌شود و برای درمان به داخل شهر منتقل می‌شود. فردریک زمانی که در جبهه‌ی نبرد است، با پرستاری به اسم کاترین آشنا می‌شود. کاترین عاشق او می‌شود اما مرد داستان تظاهر به عاشق شدن می‌کند و به مرور به حضور کاترین معتاد می‌شود، طوری که وقتی آخر داستان کاترین را از دست می‌دهد به خواننده این احساس دست می‌دهد که هر لحظه ممکن است قلب فردریک از شدت تهی بودن بترکد. ترسیم عشق و عاشقی توسط همینگوی در جنگ، و آن فضای سرد و بی‌روح، به شکل یک نگین گرانبها است که فقط یک زنِ عاشق، و یک مردِ متعهد می‌توانند قدر آن را بدانند حتی اگر از نظر قانونی و شرعی تعهدی نسبت به هم نداشته و ازدواج نکرده باشند. این داستان بیشتر حول محور تاثیر جنگ روی جدایی‌ها، از دست دادن‌ها و ناکامی‌هایی است که می‌تواند بر زندگی هر شخص درگیر در جنگ بگذارد. در قسمتی از کتاب افراد حاضر دور هم می‌گویند اگر دست از حمله کردند بردارند چه می‌شود؟ آیا طرف مقابل هم دست برمی‌دارد و جنگ تمام می‌شود یا نه، احساس قدرت می‌کند و جلو می‌آید و پیروز می‌شود. خواندن این کتاب رو با ترجمه‌ی خوب آقای نجف دریابندری پیشنهاد می‌کنم.

این کتاب فوق العاده زیبا نوشته شده و پایانش آدم رو بسیار شوکه می‌کنه واقعا بعد از خواندن این کتاب متوجه میشود که ارنست چگونه با جان و دل به نوشتن این کتاب پرداخته