
نظرات کاربران درباره کتاب کله پوک
۳٫۰
(۳)
دختر پاییز🍁
من خیلی این کتابو دوست داشتم بهم یاد داد که کلمات و درست حرف زدن با ادما چقدر میتونه ادما رو قوی و با اعتماد به نفس کنه
بالاجا کیشی
ژرمن زندگی درستدرمانی را پشت سر نگذاشته بود. به قول خودش "تربیت درستی" نداشت و مثل سگهای خیابانی بزرگ شده بود. نه پدری بالاسرش بود؛ که هیچوقتِ خدا، پدرش را ندیده بود و اصلن نمیدانست پدرش کیست. با مادرش هم اگر زندگی میکرد. ولی چه زندگیایی، که دو کلام حرفِ حسابی با هم نمیزدند و هر کدام سیِ خودش داشت زندگی میکرد. مادر توی چهاردیواری خودش بود و ژرمن هم توی کامیونت توی حیاط. کامیونتی که صاحابِ غریبهاش، بعدِ چند روز لشبازی با مادر ژرمن و دعوا و مرافعه و زد و خورد با او، آنرا به امانِ خدا توی حیاط وِل کرده و رفته بود. آنقدری از مادرش، مهر و محبت ندیده بود که وقتی، مارگریت را توی پارک دیده بود؛ بعدن که خواسته بود از خوبیهای مارگریت تعریف کند؛ داشت میگفت:«مارگریت مال دنیائیه که مادرها عاطفه دارن.» مادرش هم که مرده بود، به هیچ غم و غصهای دچار نشده بود. حتی از اینکه آن خانهی کوفتی داشت بهش به ارث میرسید؛ نه که خوشحال، حتی ناراحت هم بود.
کسی هم نبود که مثل آدم تحویلش بگیرد. توی مدرسه هم نه فقط معلمش درکش نمیکرد؛ که همکلاسیهاش همهش مسخرهاش میکردند. یکی دو دوستش هم، چندان رفتار خوبی باهاش نداشتند. ژرمن، آنقدری از زندگی دشت نکرده بود که برای خودش ارج و قربی پیدا کند. خودش، خودش را کلهپوک خطاب میکرد.
ژرمن نه کوچولوموچولو که حالا چهلوپنج سال عمر از خدا گرفته بود. عاطل و باطل رفته بود، بنشیند روی نیمکتِ گوشهای از پارک تا کبوترهای در حال دانه چیدن را بشمارد؛ که دیده بود مارگریت روی آن نیمکت نشسته و انگاری مثل او دارد کبوترها را یکییکی میشمارد. مارگریت چه زنِ مهربانی از کار در آمده بود. یک پیرزنِ ریزهمیزه که حین نشستن، بهسختی پایش به زمین میرسید. حرفشان خوب گرفته بود. بالاخره یکی پیدا شده بود تا به احترام با او برخورد کند. بدون طعنه و کنایه و تمسخر، به صحبت با او بنشیند. حالا انگاری آن پارک و نیمکتش، دنیای شیرینی را داشت به روی او باز میکرد. به غیرِ خانهی نکبتی که با مادرش در آن لام تا کام صحیتی نمیکرد. حتی به غیرِ آن کافهی دوستش که پاتوق اندک دوستانش آنجا بهراه بود و ولی ژرمن بدون طعنه و کنایه از سمت دوستانش، صبحاش را شب نمیکرد؛ حالا انگاری مارگریت، نقطهی اُمیدبخشی را برایاش مهیا میکرد. مارگریت همان پیرزنی که شاید توی آن پارک، به چشمِ کسی هم نمیآمد ولی ژرمن در همصحبتی با او به دنیای دیگری گام میگذاشت .
بعدِ آنروز، مرتب با مارگریت قرار میگذاشت تا روی آن نیمکت بنشینند. اندکاندک خوب به هم جوش خورده بودند. انگاری ژرمن در او، داشت دنیای از دست دادهاش را پیدا میکرد. پیرزن، برایش کتاب میخواند. به حرفها و درد دلش گوش میدهد. انگاری که دو دوست و شاید هم مادری که ژرمن هیچوقت نتوانسته بود مهر و محبتی از او دشت کند. کمکمَک ژرمنی که خودش را کلهپوکی بیش نمیدانست؛ داشت کتاب به دست میگرفت.
کتاب کلهپوک را میشود عینِ یک آب خنک و گوارا برای آدمِ تشنه، سر کشید. مثل هوای تازهی بارانخورده، میشود تنفساش کرد. با فصلهای کوتاهِ شیریناش که به اتمامِ هر فصل، به شهودی که خواننده از نویسنده پیدا میکند، خواننده میداند که فصل بعدی، شیرینتر از فصل پیشیناش خواهد بود. زبانِ ژرمن، اگرچه از دنیای تلخی روایت میکند، چندان هم مبادی آداب نیست و باکش نیست که چه از دهنش بیرون میآید؛ ولی صادق و بیریاست. در بیانِ جیکوپیک زندگی خودش، الکن نیست. از پسِ روایت فقروفاقهی روزوروزگارِ خود، بهخوبی برمیآید. تمایز دنیای خود با پیرامون را میفهمد و از فقرِ خوبیوخوشیهای زندگیِ خود، خوبی و خوشی دنیای مارگریت را زودی میفهمد. زبانِ مارگریت هم مشوق است. ژرمن را خوب میفهمد. میداند که چگونه پتانسیلهای نهفته در وجودِ این غول زیبا را به چشم خودش بیاورد.
شخصیتِ هر دو جذاب و گیراست. شخصیتهایی منحصربفرد از دو دنیای متفاوت. طنزمزاجی ژرمن و شخصیت مارگریت که سردوگرم روزوروزگار را خوب چشیده است؛ کشش خوبی به داستان داده است. با اینکه در کنار هم قرار گرفتن غولتشنِ مهربانی چون ژرمن در کنار پیرزن نحیفی به نام مارگریت، میتوانست به داستان، حالوهوایی فانتزی و غیرواقعی ببخشد؛ ولی نویسنده با آگاهی به دنیای متفاوت ایندو شخصیت در عالم واقع، بهخوبی توانسته است هویتی باورپذیر به داستان خود ببخشد.
هر چقدر نویسنده در خلق دنیای خود موفق بوده است؛ مترجم نیز در انتقال این حالوهوا به زبان فارسی، خیلی خوب عمل کرده است. ترجمه آنقدری عالیست که انگاری اصلِ کتاب به زبان فارسی نوشته شده است. انتخاب زبان شکستهنویسی برای ترجمه، انتخاب مناسب و بهجا و شایستهای از کار درآمده است. جای تعجب و افسوس دارد که چرا چنین کتابِ خوشخوان و دلنشین و متفاوتی در جامعهی کتابخوان ایران، جلب توجهی نکرده است. به نظر بدیهی میآید که با اطلاع کتابخوانان از چنین کتاب نادری، کتاب کلهپوک میتواند موضوع هر دورهمنشینیِ دوستانهای شده و در سرلیست کتابهای پرخوان قرار بگیرد.
حجم
۱۳۹٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۳۹ صفحه
حجم
۱۳۹٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۳۹ صفحه
قیمت:
۸۴,۰۰۰
تومان