بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب و | طاقچه
تصویر جلد کتاب و

بریده‌هایی از کتاب و

۳٫۶
(۱۶)
از من دو ـ سه خط، سکوت باقی مانده
سیّد جواد
تقویم من از سکوت پاییز پر است از زندگی‌ام بهار را خط زده‌اند
چوغوروک
از من دو ـ سه خط، سکوت باقی مانده
چوغوروک
قربان صداقت و صفای خودمان! ماییم و دل پاک و خدای خودمان در شهر شما نمی‌شود عاشق شد باید برویم روستای خودمان
بیسیمچی
مجبور شدم که قاتلم را بکشم این آینه‌ی مقابلم را بکشم ـ بین خودمان بماند ـ امروز غروب، تصمیم گرفته‌ام دلم را بکشم
امیری حسین
در سینه‌ی من فقط تو جا داری و بس
سیّد جواد
پا بر سر ما گذاشت هر کس، برخاست یک عمر برای دیگران پله شدیم
بیسیمچی
با عشق هنوز زنده هستم، لطفاً از روی من این ملافه را بردارید
بیسیمچی
نقطه، سر سطر، بچه‌ها بنویسید با خط درشت، عشق را بنویسید تکلیف شب شماست در دفتر دل: صد مرتبه از روی خدا بنویسید
"Shfar"
مجبور شدم که قاتلم را بکشم این آینه‌ی مقابلم را بکشم ـ بین خودمان بماند ـ امروز غروب، تصمیم گرفته‌ام دلم را بکشم
محمد
از من دو ـ سه خط، سکوت باقی مانده
"Shfar"
یک عمر فقط دروغ و تهمت زده‌اند
سیّد جواد
عمری دل خود، سیاه، بار آوردم یک قلب پر از گناه بار آوردم من قابل اعتنا نبودم ای عشق! شرمنده‌ام افتضاح بار آوردم
مهدی فیروزان
اوضاع زمانه، هیچ، سامان نگرفت دور «شب و روز» نیز پایان نگرفت یک عمر اسیر خشکسالی بودیم ابر آمد و بغض کرد و باران نگرفت
plato
یک عمر فقط دروغ و تهمت زده‌اند از چار طرف به من جراحت زده‌اند تقویم من از سکوت پاییز پر است از زندگی‌ام بهار را خط زده‌اند
پناه
در سینه، کویر لوت باقی مانده دل، لانه‌ی عنکبوت باقی مانده من شاعر کوچه‌های غربت هستم از من دو ـ سه خط، سکوت باقی مانده
িមተєကє .నមժមተ
باید همه را به زیر پا بگذارم تا دست تو را توی حنا بگذارم با این همه شرطی که تو داری باید مرغی بشوم، تخم طلا بگذارم
امیری حسین
من خسته‌ام از توالی زندگی‌ام از این همه ماست‌مالی زندگی‌ام انگار فقط سکوت انداخته‌اند بر روی نوار خالی زندگی‌ام
امیری حسین
از جنس بهار هر چه داری بفرست دریا و گل و رود و قناری بفرست یادت نرود برای تنهایی من حتماً دو سه عکس یادگاری بفرست
مادربزرگ علی💝
تو برگ برنده‌ی دل من هستی زیبایی خنده‌ی دل من هستی در سینه‌ی من فقط تو جا داری و بس تنها تو پرنده‌ی دل من هستی
مادربزرگ علی💝
اوضاع زمانه، هیچ، سامان نگرفت دور «شب و روز» نیز پایان نگرفت یک عمر اسیر خشکسالی بودیم ابر آمد و بغض کرد و باران نگرفت
پناه
عمری‌ست که من به سقف کوتاه خودم، آویخته‌ام چراغی از آه خودم بگذار مرا به درد جانکاه خودم (تو راه خودت بگیر و من راه خودم)
محمد
من آب گذشته از سرم... می‌گویم من عاشقم، احمقم، خرم، می‌گویم انگار که چاره‌ای ندارم دیگر من اسم تو را به مادرم می‌گویم
hossein yousefzade
تقویم من از سکوت پاییز پر است از زندگی‌ام بهار را خط زده‌اند
িមተєကє .నមժមተ
من آب گذشته از سرم... می‌گویم من عاشقم، احمقم، خرم، می‌گویم انگار که چاره‌ای ندارم دیگر من اسم تو را به مادرم می‌گویم
امیری حسین
من آب گذشته از سرم... می‌گویم من عاشقم، احمقم، خرم، می‌گویم انگار که چاره‌ای ندارم دیگر من اسم تو را به مادرم می‌گویم
ناهید
قسمت شده این که من به دامی بخورم یک عمر فقط چوب سلامی بخورم این چند هزارمین شب بیداری‌ست باید بروم دیازپامی بخورم
مادربزرگ علی💝
اوضاع زمانه، هیچ، سامان نگرفت دور «شب و روز» نیز پایان نگرفت یک عمر اسیر خشکسالی بودیم ابر آمد و بغض کرد و باران نگرفت
িមተєကє .నមժមተ
هی پیچ زدم طناب را در مشتم هی شعر پرید از سرِ انگشتم هر چند کلنجار... نه! بی‌فایده بود دیروز غروب من خودم را کشتم
مهران کاسب‌وطن
آن روز اسیر دست ظلمت شد آب قربانی غفلت و جهالت شد آب از سوز عطش لبان مولا خشکید والله که آب، از خجالت شد آب
plato

حجم

۳۰٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۹

تعداد صفحه‌ها

۶۴ صفحه

حجم

۳۰٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۹

تعداد صفحه‌ها

۶۴ صفحه

قیمت:
۸,۰۰۰
تومان