بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب اول شخص مفرد | طاقچه
تصویر جلد کتاب اول شخص مفرد

بریده‌هایی از کتاب اول شخص مفرد

۳٫۵
(۳۰)
هیچ‌وقت دوست نداشته‌ام کتابی را که آغاز کرده‌ام نیمه‌تمام رهایش کنم. همیشه امیدوارم آخر کتاب اتفاق جذابی بیفتد، هرچند احتمال چنین اتفاقی بسیار کم باشد.
یك رهگذر
عشق همان سوخت ضروری‌ست که به ما امکان ادامهٔ زندگی را می‌دهد. ممکن است آن عشق روزی تمام شود یا ممکن است به جایی نرسد. اما حتی اگر از بین برود یا یک‌طرفه هم باشد، بازهم می‌توانی به خاطرهٔ دوست داشتن یا عاشق کسی بودن بچسبی؛ و این منبع ارزشمندی از گرماست.
یك رهگذر
گاهی اوقات اما ندانسته و ناخواسته احساسات دیگران را لگدکوب، غرورشان را جریحه‌دار و حالشان را خراب می‌کنیم.
melik
از دست رفتن رؤیاها به‌مراتب اندوه‌بارتر از مرگ موجودی زنده است.
Vahid
حقیقت این است که شکست‌هایی که زندگی برای ما به همراه می‌آورد، بسیار بیشتر از پیروزی‌هایش است؛ و حکمت واقعی از این حاصل نمی‌شود که بدانیم چطور کسی را مغلوب کنیم، بلکه از یادگیری پذیرش شکست حاصل می‌شود.
Kamyab Komaee
تولستوی اول رمان آنا کارنینا می‌نویسد: «خانواده‌های خوشبخت همه شبیه هم‌اند. ولی هر خانوادهٔ مفلوکی به شیوهٔ خودش مفلوک است.»
pejman
جایی شنیدم یا خواندم که بهترین دورهٔ زندگی ما زمانی بود که موسیقی پاپ واقعاً برایمان مهم بود و با ما حرف می‌زد.
da☾
همین‌قدر می‌دانم که این موسیقی تا اعماق وجودم و تا کرانهٔ نهان‌خانهٔ روح و روانم دست یازید. یقین داشتم می‌توان چنین موسیقی‌ای در جهان یافت؛ موسیقی‌ای که به شما این احساس را می‌دهد که چیزی در کالبد وجودتان، حتی بسیاربسیار ناچیز، دستخوش استحاله شده و آن را با تمام گوشت و پوست خود حس کرده‌اید.
da☾
روی نیمکت نشستم، تازه فهمیدم چقدر خسته‌ام. خستگی عجیبی بود. انگار از مدت‌ها پیش فرسوده بودم و کاملاً از آن غفلت کرده بودم و حالا یک‌باره به سراغم آمده بود.
melik
«نقاب بعضی از آدم‌ها ممکن است آن‌قدر سفت به صورتشان بچسبد که از پس جدا کردنش برنیایند.»
پویا پانا
مال و جاه را به گناه و رستگاری چه‌کار؟
melik
از دست رفتن رؤیاها به‌مراتب اندوه‌بارتر از مرگ موجودی زنده است
pejman
عشق همان سوخت ضروری‌ست که به ما امکان ادامهٔ زندگی را می‌دهد. ممکن است آن عشق روزی تمام شود یا ممکن است به جایی نرسد. اما حتی اگر از بین برود یا یک‌طرفه هم باشد، بازهم می‌توانی به خاطرهٔ دوست داشتن یا عاشق کسی بودن بچسبی؛ و این منبع ارزشمندی از گرماست.
pejman
جهان پر از آدم‌های کلاش و آدم‌های هالو است.
پویا پانا
هیچ‌چیز ارزشمندی در این جهان وجود ندارد که به‌آسانی به دست آید.
یك رهگذر
آدمی در یک چشم‌به‌هم‌زدن پیر می‌شود (شاید هم اصلاً عجیب نباشد). هر لحظه کالبد ما در سفری بی‌بازگشت به‌سوی نیستی و زوال پیش می‌رود و قادر نیستیم عقربه‌های ساعت را به عقب برگردانیم. چشمانم را می‌بندم، دوباره می‌گشایم و در این اثنا اوضاع جهان به منوال سابق نیست. در کشاکش بادهای سهمگین زمستانی، همه‌چیز، بانشان یا بی‌نشان، بی‌هیچ ردپایی محو می‌شود. دیگر به خاطرات هم نمی‌توان اعتماد کرد. آیا کسی پیدا می‌شود که خاطرات گذشته را موبه‌مو در خاطر داشته باشد. اگر بخت یارمان باشد چند واژه با ما می‌ماند. شب‌هنگام خاطرات به بالای کوه می‌روند، گودالی در قدوقامت خود حفر می‌کنند، به درون آن می‌خزند و در آنجا برای همیشه آرام‌وقرار می‌گیرند
صبا
«دوست داشتنِ دیگری یک‌جور بیماری روانی است که بیمه‌های تأمین اجتماعی پوشش نمی‌دهند.»
baaraan
«دوست داشتنِ دیگری یک‌جور بیماری روانی است که بیمه‌های تأمین اجتماعی پوشش نمی‌دهند.»
Mary gholami
یک اسم خشک‌وخالی گاهی می‌تواند قلب آدم را به لرزه دربیاورد.
Mary gholami
تازه فهمیدم چقدر خسته‌ام. خستگی عجیبی بود. انگار از مدت‌ها پیش فرسوده بودم و کاملاً از آن غفلت کرده بودم و حالا یک‌باره به سراغم آمده بود.
da☾
«دوست داشتنِ دیگری یک‌جور بیماری روانی است که بیمه‌های تأمین اجتماعی پوشش نمی‌دهند.»
لیلا یزدی
تمام آمال و آرزوهای دوران جوانی‌ام جملگی از دست رفته؛ برای همیشه. از دست رفتن رؤیاها به‌مراتب اندوه‌بارتر از مرگ موجودی زنده است.
bita yaghubii
تجدید خاطرات به اسبابی برای برانگیختن احساسات ارزشمند و حتی بقا مبدل شده بود
pejman
زن هرچقدر هم خوشگل باشد همیشه عیوبی دارد و هرچقدر هم زشت باشد همیشه بخشی از وجودش زیباست و برخلاف زنان زیبا از آن بخش لذت می‌برد، بی آنکه برایش در حکم استعاره یا جایگزین باشد.
Mary gholami
از دست رفتن رؤیاها به‌مراتب اندوه‌بارتر از مرگ موجودی زنده است. گاهی اوقات به خودم می‌گویم اصلاً منصفانه نیست.
پویا پانا
همین‌که روی نیمکت نشستم، تازه فهمیدم چقدر خسته‌ام. خستگی عجیبی بود. انگار از مدت‌ها پیش فرسوده بودم و کاملاً از آن غفلت کرده بودم و حالا یک‌باره به سراغم آمده بود.
مامو
نوزده سالم که بود، اصلاً از احوال درونی خودم آگاه نبودم، چه برسد به احوالِ درونی دیگران. با وجود این احساس می‌کردم از عملکرد غم و شادی سر درمی‌آورم. ولی آنچه هنوز از درکش عاجز بودم، وجود هزاران پدیده‌ای بود که در فاصلهٔ میان غم و شادی وجود داشت و اینکه چه رابطه‌ای بینشان برقرار است. بنابراین همواره مضطرب و درمانده بودم.
soha_rj
آدم وقتی به دبیرستان می‌رود هنوز خودش را نشناخته. انگار در خطوط لولهٔ زیرزمینی زندگی می‌کند.
soha_rj
هیچ‌چیز ارزشمندی در این جهان وجود ندارد که به‌آسانی به دست آید.
Vahid
«مرگ همیشه مثل اجل معلق سر می‌رسد؛ و درعین‌حال سر وقت و با حوصله کارش را انجام می‌دهد؛ مانند عبارات زیبایی که به ذهنت خطور می‌کند. به آنی بند است، اما آنی ابدی. به گسترهٔ کرانهٔ شرقی تا کرانهٔ غربی و تا بی‌کرانگی شاید. در این ساحت مفهوم زمان گم می‌شود. از این منظر ممکن است قبل از اینکه به پایان عمرت برسی، مرده باشی و مرگ حقیقی، زمان اضمحلال و فروپاشی است؛ لحظه‌ای که باقیماندهٔ وجودت نیز به‌ناگاه و به‌تمامی محو می‌شود و به عدم بازمی‌گردد؛ و این بیان حال من بود.»
Vahid

حجم

۱۳۷٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۴۸ صفحه

حجم

۱۳۷٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۴۸ صفحه

قیمت:
۳۹,۵۰۰
تومان