بریدههایی از کتاب لیوتار و ناانسان
۳٫۸
(۵)
وقت آن است که مجدداً ارزیابی کنیم به لحاظ فرهنگی رهسپار کجاییم: لیوتار میپرسد «چرا باید تا آنجایی در پول و وقت صرفهجویی کنیم که این ضرورت بهسان قانون زندگیمان جلوه کند؟» و این نکته را بزرگ میکند که ما دینامیک مدرنیته را در وجودمان نهادینه کردهایم گویی تنها شیوهی ممکن برای رفتار است.(۹) مدرنیته و انسانگرایی دستبهدست هم دادهاند تا مشخصاً شکلی پیچیدهتر از شستشوی مغزی اجتماعی باشند.
پروا
انسانگرایی ضعفهای خود را دارد اما پیشینهی تاریخیاش لزوماً به آن بدی نیست که گاهی نشان داده میشود.
پروا
اگرچه ممکن است انسانگرایی در ظاهر بهعنوان جنبشی برای رهاسازی نوع بشر از بار سنگین سنّت آغاز شده باشد ولی خود به یک سنّت تقلیل یافته است
پروا
تئودور آدورنوِ فیلسوف که فردی با نفوذ بسیار بر جنبشهای پساساختارگرا و پستمدرن است، به خاطر این گفتهاش شهرت دارد که «پس از آشویتس، سرودن شعر بربریت است»، مقصودش آن است که جایی که اِعمال منطق ما را به چنین واقعهای رهنمون ساخته، تنها میتوانیم ابراز انزجار کنیم.(۷)
پستمدرنیسم از گرایشهایی مانند این خط میگیرد. لیوتار چنین «عقلانیتی» را در مورد سرمایهداری شایع فرض میکند، عقلانیتی که «جوهر فرد» تصورش میکند، یعنی موجودیت خودکفا که در مورد همهچیز جز منافع خودش فراموشکار است. او مدعی میشود «زمانی که مقصود، افزایش قابلیتهای جوهر فرد باشد رها کردن یا حتی فعالانه نابود کردنِ آن بخش از نوع بشر که زائد و برای آن هدف بیفایده جلوه میکنند منطقی به نظر میرسد. مثلاً، مردم جهان سوم.»(۸)
پروا
چه آگاه باشیم چه نباشیم، ناانسان تا حد زیادی به زیست روزانهی ما وارد شده، به این معنا که انسان توسط تکنولوژی سرکوب شده است.
پروا
هاروی خاطرنشان میکند: «انسانیت یک وضعیت مدرن است؛ و این انسانیت چهرهای جنسی دارد، شکلی جهانی. چهرهی انسانیت، چهرهی مرد بوده است. انسانیت فمینیستی باید شکل دیگری داشته باشد.»
پروا
دلیل عمدهای که متفکرانی مانند هاروی و پلنت نسبت به توسعهی مدل ناانسانی فمینیسم چنین مشتاق بودهاند، مبنای تلقی مردانهی انسانگرایی به اسلوب قدیمی است. این تصور که «مرد میزان همهچیز است» اغلب مواقع کاملاً تحتاللفظی تعبیر شده و زنان در چارچوب ساختارهای اصلی قدرت و هنجارهای رفتاری ناشی از آنها و فرهنگمان کاملاً به حاشیه رانده شدهاند
پروا
ذات انسان مجموعهای مشخص از خصلتها نیست که همواره گرفتارش باشیم بلکه تدوین شده است و اگر تدوین شده باشد، میتوان آن را از هم جدا کرده و دوباره به شیوههای دیگری تدوین کرد
پروا
آیندهای از پیش تعیینشده به این معنی است که ما بار دیگر انسان را ازدستدادهایم زیرا غیرقابلپیشبینی بودن «وقایع» آینده، پیششرط اندیشه است. بدون وجود وقایعی برای پاسخ دادن به آنها بههیچروی زمینهای برای اندیشه وجود نخواهد داشت و این آن چیزی است که لیوتار بیش از همه واهمهاش را دارد، چیزی که طرح فن-دانش در تلاش برای تحقق آن است. پیام لیوتار روشن است: اندیشه نباید از جسم جدا شود؛ و اگر روزگاری چنین شد، آنگاه باید راهی وجود داشته باشد که تجربهی بودن درون یک جسم (و یک جسم دارای جنسیت) را عیناً بازسازی کند، با تمام ضعفهایی که برای اهداف بلندمدت پیشرفت خواهد داشت.
پروا
برای اینکه هوش مصنوعی واقعاً به یک هوش مصنوعی از نوعی بدل شود که بتواند به طرزِ مقبولی جایگزین انسان شود، باید نهتنها رنج کشیدن و جنسیت بلکه تعهد به تفاوت را هم کاملاً درک کند.
پروا
اندیشه برای اینکه اصلاً ارزش حفظ داشته باشد باید چیزی بیش از صرف تعقل منطقی به شکل برنامهی رایانهای باشد؛ باید عنصری خلاق و اغلب بهظاهر آشوبگرایانه داشته باشد که تنوع انسان را متمایز سازد. در قیاس با اندیشهی انسان، رویکرد اندیشهی رایانه بهغایت انعطافناپذیر است.
پروا
توسعه اهمیت چندانی برای منافع افراد قائل نیست و لیوتار به طعنه از «ناانسانیت سیستماتیک» سخن میگوید که تلاش میکند تا به نامِ پیشرفت، نوع انسان را تسلیم خواستهاش کند.(۲۱)
پروا
اگر اعضای حیاتی بدنمان از بافت «طبیعی» نباشند، از انسانیتمان کاسته میشود؟ چه تعدادی از اعضای مصنوعی بدن را میتوانیم بدون از دست دادن «آنچه "مناسب" نوع بشر» است در جریان کار تحملکنیم؟ آیا مثلاً خودآگاهی میتواند تحت تأثیر بدنی قرار گیرد که میزان قابلملاحظهای از بافتهای غیرطبیعی (شاید حتی درون مغز) را در خود دارد یا برای کارکرد طبیعیاش بر تنظیم رایانهای متکی است؟ واقعاً هنوز هیچکس پاسخ چنین پرسشهایی را نمیداند
پروا
از وضعیت Y۲K (خطای هزاره) معلوم میشود که چه اندازه از خودمختاریمان را تسلیم سیستمهای رایانهایمان کردهایم و مسئله بیشتر دربارهی کنترل شدن ما از سوی آنها بوده است تا برعکس. به نظر میرسید که بدون رایانهها دیگر شالودهای برای یک جامعهی متمدن با کارکرد درست نداریم.
پروا
ناانسانگرایی خواهان ارزیابی مجدد اهمیت انسان و تنظیم دوبارهی رابطهمان با تکنولوژی است. تنها به خاطر چنین روندی بود که لیوتار، باوجود تمامی سوگیریهای پساانسانیاش تا این حد از آن واهمه داشت و در اواخر فعالیتهای فلسفیاش بهدفعات علیه آن به ما هشدار میداد. اگرچه این مقصود را هرچه بیشتر لحاظ کنیم، بیشتر هم مجبور میشویم تا تصدیق کنیم ناانسانگرایی اکنون جزئی لاینفک از زندگیمان شده است.
پروا
انسانگرایی همچنین معادل سرمایهداری پیشرفته، سرکوب سیاسی، نابودی اکثر منابع تجدیدپذیر زمین و کلانروایتهایی- مثلاً مارکسیم، لیبرال دموکراسی یا سرمایهداری- فرض شده که خواستار تسلیممان در برابر خواستشان هستند.
پروا
حجم
۱۶۰٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۷۶ صفحه
حجم
۱۶۰٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۷۶ صفحه
قیمت:
۱۸,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد