- طاقچه
- داستان و رمان
- رمان
- کتاب دروغ
- بریدهها
بریدههایی از کتاب دروغ
۴٫۵
(۴۹)
تا حالا فکر کردهای چندتا آدم واقعاً توی زندگیت مهم بودهاند؟ منظورم آنهایی است که کاری کردهاند که واقعاً تغییر کنی.
Raya
مطمئنم خودت میدانی: برای ماهایی که دوست داریم کتاب بخوانیم، دنیای واقعی اهمیتی ندارد. تنها خواستهمان این است که بگذارند کتابمان را بخوانیم.
(:Ne´gar:)
. از پولدارها خوشم نمیآید. زیادی ازخودراضیاند. وقتی زیادی پول داشته باشی، بعضی قسمتهای مغزت آب میروند، کاملاً مطمئنم.
(:Ne´gar:)
از پولدارها خوشم نمیآید. زیادی ازخودراضیاند. وقتی زیادی پول داشته باشی، بعضی قسمتهای مغزت آب میروند، کاملاً مطمئنم. عشق میکنم آنهایی که خیلی پولدارند، ورشکسته شوند. اینطوری میفهمند دنیای واقعی چهجوری است.
شکوفه
بعضی وقتها زندگی میایستد. فقط چند ثانیه، بدون هیچ حرکتی. انگار دنیا سکوت میکند تا زیر آن چیزی که واقعاً مهم است خط بکشد.
𝐑𝐎𝐒𝐄
وقتی توی یک صفحهٔ سفید مینویسی، حس میکنی قرار است همهچیز خوب از آب دربیاید.
(:Ne´gar:)
بعضی آدمها اگر هرگز بچهدار نمیشدند، خوشبختتر میبودند. پدرم یکی از آنهاست.
(:Ne´gar:)
بهتر است تقریباً هیچوقت هیچچیز را برای کسی تعریف نکنی، چون مردم هیچوقت درستوحسابی درکت نمیکنند
𝐑𝐎𝐒𝐄
«زندگی یک بازی است، پسر. زندگی یک بازی است و باید آن را براساس قواعدش بازی کرد.»
«بله آقا. میدانم که بازی است. میدانم.»
zahra
اگه خوشت بیاد، فوری میفهمی. کتاب باید از همون خطوط اولش تو رو درگیر کنه. میدونستی؟»
یـ★ـونا
اگر به چیزی فکر نکنی، هیچچیز برایت اهمیت ندارد. قبلاً فکر نمیکردم.
کیمیا
براساس چیزهایی که از تو میدانم، یک آدم عادی هستی با یک خانوادهٔ درستوحسابی. باید با تعریف کردن این چیزها ترسانده باشمت. مطمئنم هیچوقت تصور نمیکردی زندگی کثافتی مثل زندگی من وجود داشته باشد، نه؟ متأسفم که اولین کسی هستم که یک دنیای متفاوت را نشانت میدهد، یک دنیای خیلی بدتر. سهم من این بود که توی چنین دنیایی متولد شوم، ممکن بود سهم تو هم همین باشد.
(:Ne´gar:)
مطمئنم خودت میدانی: برای ماهایی که دوست داریم کتاب بخوانیم، دنیای واقعی اهمیتی ندارد. تنها خواستهمان این است که بگذارند کتابمان را بخوانیم.
یـ★ـونا
تو. بدون تو هیچوقت همهٔ اینهایی را که درونم جریان دارد، کشف نمیکردم. از وقتی میدانم وجود داری، دنیا یک جور دیگر شده، بهتر شده. تو باعث میشوی آینده به زحمتش بیرزد.
پاییز
وقتی برای پنجرههای خانهات نرده میگذاری، به آنهایی فکر میکنی که میخواهند بیایند تو، هیچوقت به آنهایی که میخواهند بروند بیرون فکر نمیکنی، مثلاً خودت.
𝐑𝐎𝐒𝐄
سکوت، سکوت و باز هم سکوت. سکوت را دوست دارم. سکوت آزار ندارد. کلمات، چرا.
zahra
تا حالا فکر کردهای چندتا آدم واقعاً توی زندگیت مهم بودهاند؟ منظورم آنهایی است که کاری کردهاند که واقعاً تغییر کنی.
معمولاً تعداد کمی هستند.
zahra
تا حالا به این فکر کردهاید که چهقدر زمان نیاز داریم تا عاشق شویم؟ یک ثانیه؟ پنج دقیقه؟ دو ساعت؟ یک روز؟ یک هفته؟
همهٔ جوابها درست هستند.
یـ★ـونا
آنهایی که مسئول قانونگذاریاند همیشه فراموش میکنند که همهٔ ما، هر جایی که به دنیا آمده باشیم، نیازهای یکسانی داریم. مشکل این است که توی محلهٔ ما مردم کارهای زیادی بلد نیستند. همانطوری که گفتم، آنجا محلهٔ روشنفکرها نیست. اگر یک عمله بیکار بماند و کار دیگری پیدا نکند، فقط میتواند از واقعیت فرار کند، تا وقتی همان واقعیت یقهاش را بگیرد.
شکوفه
فکر کردنِ زیادی دیوانهات میکند
𝐑𝐎𝐒𝐄
حجم
۱۳۸٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۲۸ صفحه
حجم
۱۳۸٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۲۸ صفحه
قیمت:
۵۱,۰۰۰
۲۵,۵۰۰۵۰%
تومان