بریدههایی از کتاب تعلق
۴٫۸
(۴۷)
ریشهٔ تزلزل انسان، ارتباط او با آرزوهای آسیبپذیر است. وقتی به آسیبپذیر دل بستی، تو هم آسیبپذیر میشوی؛
محمدرضا میرباقری
«منِ» هر کسی یعنی تعلق و آرزوی او
محمدرضا میرباقری
سیرشدن از دنیا رأس حرکت انسان و اساس جهتگیری و مقدمهٔ آزادی انسان است.
محمدرضا میرباقری
ریشهٔ حرکت انسان آرزوی اوست
محمدرضا میرباقری
اما اگر این آرزو متناسب نبود، تا موقعی که در این امد است رشدش میدهد. از این امد که گذشت، این آرزو بهجای اینکه او را رشد بدهد، او را متوقف میکند، حبس میکند، خفهاش میکند.
مگر پوستهٔ تخم مرغ حافظ آن نیست؟ مگر پوسته نیست که جوجهٔ درون خودش را حفظ میکند؟ تا موقعی که این جوجه هنوز بال و پر نگشوده، این پوسته برایش بهترین است؛ اما همینکه جان گرفت این پوسته برایش بدترین است. این آرزو تو را حفاظت میکند، تا موقعی که زیر شعاع آن هستی؛ اما همینکه رشد کردی باید عوضش کنی، باید بشکنی این آرزو را. اگر تو او را نشکنی، او تو را خواهد شکست
Ali
ریشهٔ آرزو دو چیز است: یکی آگاهی انسان، یکی برخورد متعهدانهٔ انسان. اگر انسان با تعقل و با نور با آرزو برخورد کند، درعینحال که آن آرزو او را حرکت میدهد، خود این حرکت، از طریق رشد آگاهی، موجب تغییر آرزو میشود و انسان سیر میکند.
محمدرضا میرباقری
«فَإِنَّ اَلْبُخْلَ وَ اَلْجُبْنَ وَ اَلْحِرْصَ غَرَائِزُ شَتَّی یَجْمَعُهَا سُوءُ اَلظَّنِّ بِاللَّهِ».
میگوید تو وقتی به خدا بدگمان میشوی، ظرفت را پشت به خدا میگیری و سوءظن به او داری؛ پس از رحمت او بینصیب میشوی. وقتی اینچنین شدی، بخیل میشوی، ترسو میشوی، حریص و تنگنظر میشوی. ریشهٔ اخلاقیات را اعتقادیات میداند. وقتی جهت انسان عوض میشود، کل اخلاق انسان عوض میشود.
Ehsanirani_ir
(یُؤْتِی الْحِکْمَةَ مَنْ یَشَاءُ وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أوتیَ خَیْراً کَثِیراً وَ مَا یَذَّکَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْبَابِ)
[خدا] به هر کس که بخواهد حکمت میبخشد، و به هر کس حکمت داده شود، به یقین، خیری فراوان داده شده است؛ و جز خردمندان، کسی پند نمیگیرد.
mohaddese
صادق هدایت که مضار دنیا را دیده، ظلمها، تعدیات، کارهای بیهوده را دیده، دلخوشیها را بیمعنا دیده و لذتها را بیمحتوا دیده است. از این نظر، از آنچه مردم به آن دل بستهاند دل بریده؛ اما آن جهتی را که باید بعد از دلکندن از دنیا به آن دل ببندد، نیافته است. با خدا آشنا نشده و به این هم بدبین شده و آن را دکان دیگری فرض کرده است؛ یعنی عالم را یک سلسله خدعه و نیرنگ و یک سلسله رنج و اَلَم دیده است. به این جهت دست از دنیا کشیده است و علت اینکه پنج بار خودکشی میکند تا بار پنجم موفق به این کار میشود، همین است.
Ehsanirani_ir
علی (ع) در یکی از خطبههای نماز جمعهاش فرمود: «دنیا را ترک کنید و تنافُس در عزّش نداشته باشید. او ترک میکند شما را، هرچند شما نخواهید او را ترک کنید.»
shariaty
گور پدران پوسیده، تو را مغرور کرده یا به آرامگاه مادرانتان مغرور شدهاید؟ مگر جلوی چشم تو، دنیا پدر و مادر تو را به خاک نکشید و به این ترتیب، صادقانه به تو نگفت که این دنیایی است گذشتنی و تمامشدنی و هویت خودش را برای تو فاش نکرد؟ پس او تو را گول نمیزند و صادقانه با تو برخورد میکند. تو با او صادقانه برخورد نمیکنی. روی این مسئله انگشت گذاشت که دنیای انسان در خود اوست، نه در خارج او.
Ali
«ای آنکه خانه در ره سیلاب میکنی»، تو به این دلیل که خانهات در معرض هجوم این آسیبهاست، مضطربی. اگر خودت تیشه برداری و این آرزوی دهطبقه را که عمارتی در ذهن توست خودت ویران کنی، قبل از اینکه ویرانش کنند، دیگر ضربهها و زلزلهها تکانت نمیدهد؛ چون این زلزلهها به جان آرزوهای تو میافتند و چون تو دل به آرزوها بستی، وقتی آرزو تکان میخورد، تو هم تکان میخوری.
ریشهٔ تزلزل انسان، ارتباط او با آرزوهای آسیبپذیر است. وقتی به آسیبپذیر دل بستی، تو هم آسیبپذیر میشوی؛ به لرزهپذیر دل بستی، لرزهپذیر میشوی. انسان اگر وحشت میکند، باید ریشهٔ این وحشت را پیدا کند. ریشهٔ آن در آرزوی اوست. از این وحشت دارد که آنچه مدتی به فکرش بوده و به خاطرش زحمتها کشیده و در مسیرش قدمها برداشته است، فرو بریزد. هروقت خطری او را تهدید میکند، احساس میکند که خطر، «خودش» را تهدید کرده است.
:) ...
«راه یقین» یعنی تمرکز و تأمل در وحدت و دیدن کثرت از دریچهٔ وحدت
کاربر ۳۵۹۳۵۴۹
سفر «من الحق الی الحق بالحق»، در آنجا جز حق هیچ چیز نیست و سفر آخری است. در این سفر، شبهات برطرف شده و انسان شناخته است که همه چیز مربوط به حق است و هر چیزی را که انسان در آنجا میبیند چهرهٔ حق و اسم حق و ظهور حق است و گیج نمیشود در این عالم سرکش که مقصد غایی او سفر چهارم است.
کاربر ۳۵۹۳۵۴۹
آنچه انسان را میلغزاند خارج از او نیست، که در خود انسان است. تو باید دنیا را در خودت دفن کنی و با دنیا در داخل خودت به جنگ بپردازی. دشمن تو بیرون از تو نیست و جدای از تو نیست. اگر تو بیرون را نشانه بگیری، از درون میخوری! به انسان میگوید: تیر از درون تو به تو میخورد. در بیرون، تیراندازی نیست. دنیای پیرامون را نشانه نگیر؛ برگرد به خودت و دنیا را در خودت بیاب و ریشهٔ مذمت را در وجود خودت کشف کن و آن را از خودت ریشهکن بکن.
Ali
انسان بدنی دارد به وسعت آرزوهایش. از این جهت وقتی به متعلقاتش آسیبی میرسد او رنج میکشد؛
جوان انقلابی
وقتی میخواهی ملتی را آزاد کنی، آگاهش
کاربر ۳۵۹۳۵۴۹
انسان اگر بخواهد در راهی مقاومت و بر آن مداومت کند و سر برنگرداند، باید بر آن راه احاطهٔ کامل داشته باشد.
m.m.attarian
ریشهٔ تزلزل انسان، ارتباط او با آرزوهای آسیبپذیر است.
Ali Ali
وقتی انسان علم نداشته باشد که به چه چیز باید تعلق داشت و از این علم محروم باشد، توفیقش در سایر علوم چه فایدهای دارد؟ چه سودی از دانستنیهای دیگرش میبرد؟ بشر امروز خواص اشیا را میداند، نحوهٔ ساختن آنها را میداند، ولی چه خیری از این کار میبرد؟ فرض که علم کشورسازی بلد است، اما آیا میتواند آن را حفظ کند در وضعیتی که فارغ است از آنچه باید به آن عالم باشد و زیربنای تمام علمهایش بر آن مبنا باشد، و علم به جایی که به آن تعلق داشت ندارد؟
Ehsanirani_ir
اگر کسی خودش را برتر از دیگری بداند و خودش را بهعنوان «من» مطرح کند و آرزویش این باشد که دیگران زیردستش باشند و حکمش نافذ باشد و بر دیگران مستولی و مسلط باشد، این فرد چه به آرزویش برسد و چه نرسد، محروم از آخرت است؛ یعنی بهجرم آرزوکردن، فرد محروم میشود؛ چه این آرزو عملی شده باشد یا نشده باشد.
M.jafari
انسان وقتی به دنیا دل بست و دنیایی شد، از پرواز محروم میشود و این، مرگ اوست.
Salar Hamed
ریشهٔ تزلزل انسان، ارتباط او با آرزوهای آسیبپذیر است. وقتی به آسیبپذیر دل بستی، تو هم آسیبپذیر میشوی؛
کاربر ۵۷۱۸۵۱۹
یعنی در ابتدای امر، انسان از کثرت، التفات به وحدت پیدا میکند؛ اما دیدگاهش کثرت است. این دور اول است که دور ابهام است و دوری است که بین او و حق، کثرت حائل است؛ یعنی هروقت میخواهد یاد خدا کند، باید بیاید در خلق و آثار و علایم حق را در خلق ببیند و قلبش مطمئن شود تا بتواند بهسوی حق توجه کند. این دورهٔ ضعف انسان است؛ دورهای که هنوز نور او را فرانگرفته است.
کاربر ۳۵۹۳۵۴۹
علت اینکه ما در عصر حاضر در جامعهشناسی و فلسفه و اقتصاد به نتیجهٔ روشنی نمیرسیم و دانشمندها بهمراتب بیشتر از بیسوادها، نسبت به خدا و حقیقت در تاریکی هستند، طبیعت کثرتگرایی این علوم است. نقطهٔ توجه این علوم به کثرت روبنایی است که خودش منشأ گیجی است. از این جهت آن کسی که دانشمندتر است، از نور محرومتر است؛ آن کسی که در فلسفه استادتر است، از درک حقیقت عاجزتر بوده و برای او حقیقت مبهمتر است. چون فلسفهای که اکنون در غرب و شرق تدریس میشود، فلسفهٔ مبتنی بر کثرت است و کثرت محور گیجی و ضلالت و تاریکی است.
M.jafari
منظور از نفس انسان، جنبهٔ وابستگی انسان به آن چیزی است که باید از آن عبور کند.
یا علی
انسان بین این دو نیرو در تلاش است: نیرویی که جاذبههای دنیا را پیش چشم انسان جلوه میدهد و نیرویی که جاذبههای الهی را برای انسان ترسیم میکند و توضیح میدهد. پس داستان حرکت انسان اصطکاک این دو کشش بر روی اوست: کشش آنچه خدا میکند و کشش آنچه انسان از دنیا میپسندد
Ehsanirani_ir
او. رسول اکرم (ص) فرمودند: «الْمَرْءُ یطیرُ بِهِمَّتِه» (مرد بهقدر همتش پرواز میکند)
امیر امانی پور
نتیجهٔ غرور و کبر و خوشبینی انسان به خودش، بهاضافهٔ گناهانی که مرتکب شده است، بدبینی انسان به خدا میشود.
اَلّلهُمَّ عَجِّل لِوَلِیِکَ الفَرَج
گاهی خود انسان از خدا غایب میشود و میگوید خدا از من غایب است؛ خودش دور میشود و میگوید خدا از من دور است؛ خودش محجوب میشود و میگوید خدا در پرده است؛ یعنی حجاب از انسان است نه از حقیقت. حقیقت در پرده نیست؛ انسان پردهنشین است. در «دعای ابوحمزه» میگوید: «خدایا، تو از خلق خود در پرده نیستی، مگر اینکه اعمال خَلق [یا آرزوهای خَلق] است که آنها را در پرده میگذارد.»
mohaddese
حجم
۱۰۴٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۳۲ صفحه
حجم
۱۰۴٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۳۲ صفحه
قیمت:
۵۵,۰۰۰
۲۷,۵۰۰۵۰%
تومان